پارت نهم
پارت نهم
یکماه بعد ویو ات
مثل هرروز از خواب پاشدم و طبق معمول شوگا باز برام صبحونه درست کرده بود خیلی زندگیم خوب شده بود خیلی خوشحال بودم
دیگه آخرین هفته های بارداریمه الان بچم وسط های هشت ماهشه خیلی خوشحالم
رفتم سمت آشپزخونه و شوگا رو در حال چیدن بشقاب های صبحونمون دیدم مخفیانه رفتم از پشت بغلش کردم
ات:سیلام عشقم بازم که همه چی عالیه
شوگا:سلام نفسم آره واقعا معرکه ساختم
بعد دوتامون زدیم زیر خنده
شوگا:بخور ببین خوشت میاد
ات:یه گاز زدم خیلی خوب شده بود
پیشی کوچولوم بازم مثل همیشه خوشمزس
شوگا:ات راستی
ات:بله
شوگا :میگم امروز بریم کنار ساحل
ات:آره خیلی دلم میخواست خوب شد گفتی بریم آماده بشیم بریم
ات:رفتم آماده شدم بعد راه افتادیم حدود چند دقیقه بعد رسیدیم خیلی بهمون خوش گذشت کلی آب بازی کردیم (از این جور کارا کلا خودتون تصور کنید )
حدود عصر شده بود خیلی بهمون خوش گذشته بود بلاخره یه جا نشستیم من سرم روی شونه شوگا بود اونم بغلم کرده بود و داشتیم حرف میزدیم
ات:تا حالا اینقدر بهم خوش نگذشته بود مرسی بابت امروز پیشی کوچولوم
شوگا:عشقم
ات:جانم
شوگا:بنظرت اسم پسرمون رو چی بزاریم چیزی مد نظرت داری
ات: نه تاحالا بهش فکر نکردم تو چی
شوگا:منم نه یکم فکر کنیم ببینیم چی پیدا میکنیم
ات و شوگا چقدر فکر کردن که یهو دوتایی باهم گفتن
شوگا ات:جیون
بعد خندیدن
شوگا:پس دوتامونم جیون میخایم
ات:آره فکر کنم پس اسم پسرمون شد جیون مین جیون
ات:عشقم خیلی دوست دارم هیچوقت تنهام نذار باشه
شوگا :من تا آخرین لحظه ی نفسم کنارتم و هیچوقت قرار نیست تو و پسرمون رو تنها بزارم
ات :خیلی دوست دارم
شوگا :منم دوست دارم و بعد همدیگرو بوس....یدن
ات:تقریبا هوا تاریک شد دیگه تصمیم گرفتیم راه بیفتیم بریم خونه سوار ماشین شدیم داشتیم باهم میگفتیم و میخندیم که یه لحظه یه کامیون از جلو اومد شوگا برای این که نخوریم بهش چپ کرد و خوردیم به یچیزی و بعدش سیاهی
پایان پارت
یکماه بعد ویو ات
مثل هرروز از خواب پاشدم و طبق معمول شوگا باز برام صبحونه درست کرده بود خیلی زندگیم خوب شده بود خیلی خوشحال بودم
دیگه آخرین هفته های بارداریمه الان بچم وسط های هشت ماهشه خیلی خوشحالم
رفتم سمت آشپزخونه و شوگا رو در حال چیدن بشقاب های صبحونمون دیدم مخفیانه رفتم از پشت بغلش کردم
ات:سیلام عشقم بازم که همه چی عالیه
شوگا:سلام نفسم آره واقعا معرکه ساختم
بعد دوتامون زدیم زیر خنده
شوگا:بخور ببین خوشت میاد
ات:یه گاز زدم خیلی خوب شده بود
پیشی کوچولوم بازم مثل همیشه خوشمزس
شوگا:ات راستی
ات:بله
شوگا :میگم امروز بریم کنار ساحل
ات:آره خیلی دلم میخواست خوب شد گفتی بریم آماده بشیم بریم
ات:رفتم آماده شدم بعد راه افتادیم حدود چند دقیقه بعد رسیدیم خیلی بهمون خوش گذشت کلی آب بازی کردیم (از این جور کارا کلا خودتون تصور کنید )
حدود عصر شده بود خیلی بهمون خوش گذشته بود بلاخره یه جا نشستیم من سرم روی شونه شوگا بود اونم بغلم کرده بود و داشتیم حرف میزدیم
ات:تا حالا اینقدر بهم خوش نگذشته بود مرسی بابت امروز پیشی کوچولوم
شوگا:عشقم
ات:جانم
شوگا:بنظرت اسم پسرمون رو چی بزاریم چیزی مد نظرت داری
ات: نه تاحالا بهش فکر نکردم تو چی
شوگا:منم نه یکم فکر کنیم ببینیم چی پیدا میکنیم
ات و شوگا چقدر فکر کردن که یهو دوتایی باهم گفتن
شوگا ات:جیون
بعد خندیدن
شوگا:پس دوتامونم جیون میخایم
ات:آره فکر کنم پس اسم پسرمون شد جیون مین جیون
ات:عشقم خیلی دوست دارم هیچوقت تنهام نذار باشه
شوگا :من تا آخرین لحظه ی نفسم کنارتم و هیچوقت قرار نیست تو و پسرمون رو تنها بزارم
ات :خیلی دوست دارم
شوگا :منم دوست دارم و بعد همدیگرو بوس....یدن
ات:تقریبا هوا تاریک شد دیگه تصمیم گرفتیم راه بیفتیم بریم خونه سوار ماشین شدیم داشتیم باهم میگفتیم و میخندیم که یه لحظه یه کامیون از جلو اومد شوگا برای این که نخوریم بهش چپ کرد و خوردیم به یچیزی و بعدش سیاهی
پایان پارت
۷.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.