پارت دهم
پارت دهم
نویسنده
صحنه تصادف
شوگا به خاطر این که به کامیون نخوره فرمون ماشین رو برگردوند ولی چون شب بود هیچ جا رو ندید ماشین از دره افتاد وات و شوگا هم هردو بر اثر ضربات بیهوش شدن
ویو بیمارستان ات
سرم از شدت درد داشت میمرد با صدای چند نفر به خودم اومدم
دکتر :خانم مین صدامو میشنوید
ات:من من کجا..کجام ما ما تصادف کردیم (با حالت نگرانی و استرس کمی داد) همسر همسر کجاست حالش چطوره بچه..بچم چی بچم چطوره چیزیش نشده (با گریه و کمی داد)
دکتر :خانم مین لطفا آروم باشید الان همه چی رو میگم فقط ..
ات:فقط چی(با داد)
دکتر :خانم مین لطفا آروم باشید
ات:من آرومم بهم بگید همسرم کجاست(باداد)
دکتر:باشه شما دیشب تصادف کردید حال خودتون و بچتون خدارا شکر خیلی خوبه زیاد آسیب جدی ندیدید ولی پای راستتون شکسته و یکمم سرتون آسیب دیده بچه هم خدارو شکر آسیب ندیده ولی همسرتون آقای مین
ات:همسرم چی بگو دکتر (با بغض )
دکتر :همسرتون آسیب خیلی بدی دیده خونریزی مغزی داشته والانم تو اتاق عمله از دیشب تا حالا هم تو عمله بیارم ایست قلبی کرده بود ولی احیا شد
ات :از حرف های دکتر بغضم ترکید و شروع کردم به بلند بلند گریه کردن و هی با داد میگفتم
ات:تو تو بهم قل داده بودی ..قل دادی که همیشه پیشم بمونی دیگه هیچوقت ترکم نکنی..ت..تورو.خدا ترکم نکن (با داد خیلی بلند )
همهی پرستارا پیشم اومدن دست و پامو گرفتن و بهم آرامش بخش زدن تا چند دقیقه همینطور به دیوار زل زده بودم اصلا نمیدونستم بپذیرم این شرایط رو تا چند دقیقه اینطور فکر کردم و مدتی بعد خوابیدم
۴ساعت بعد
ویو ات
بازم با همون سر درد بیدار شدم وقتی چشمام رو باز کردم یه پرستار بالا سرم بود
ات:خانم همسر همسرم چطور شد حالش خوبه
پرستار:خانم مین همسرتون آقای مین یک ساعت پیش از عمل درومدن ولی ایشون در کما رفته
ات:چی چی گفتی کما رفته
ات:بازم گریم گرفت و گریه کردم ولی گفتم
ات:میتونم ببینمش ازتون خواهش میکنم
پرستار:الان حالتون خوب نیست یکم استراحت کنید بعد حرف میزنیم در این باره
ات:من الان میخام ببینمش خواهش میکنم فقط دو دقیقه لطفا اجازه بدید (با گریه )
پرستار :باید با دکتر حرف بزنم
ات:باشه خیلی ممنون بعد پرستار از اتاق رفت بیرون و من باز گریه کردم
پایان پارت
نویسنده
صحنه تصادف
شوگا به خاطر این که به کامیون نخوره فرمون ماشین رو برگردوند ولی چون شب بود هیچ جا رو ندید ماشین از دره افتاد وات و شوگا هم هردو بر اثر ضربات بیهوش شدن
ویو بیمارستان ات
سرم از شدت درد داشت میمرد با صدای چند نفر به خودم اومدم
دکتر :خانم مین صدامو میشنوید
ات:من من کجا..کجام ما ما تصادف کردیم (با حالت نگرانی و استرس کمی داد) همسر همسر کجاست حالش چطوره بچه..بچم چی بچم چطوره چیزیش نشده (با گریه و کمی داد)
دکتر :خانم مین لطفا آروم باشید الان همه چی رو میگم فقط ..
ات:فقط چی(با داد)
دکتر :خانم مین لطفا آروم باشید
ات:من آرومم بهم بگید همسرم کجاست(باداد)
دکتر:باشه شما دیشب تصادف کردید حال خودتون و بچتون خدارا شکر خیلی خوبه زیاد آسیب جدی ندیدید ولی پای راستتون شکسته و یکمم سرتون آسیب دیده بچه هم خدارو شکر آسیب ندیده ولی همسرتون آقای مین
ات:همسرم چی بگو دکتر (با بغض )
دکتر :همسرتون آسیب خیلی بدی دیده خونریزی مغزی داشته والانم تو اتاق عمله از دیشب تا حالا هم تو عمله بیارم ایست قلبی کرده بود ولی احیا شد
ات :از حرف های دکتر بغضم ترکید و شروع کردم به بلند بلند گریه کردن و هی با داد میگفتم
ات:تو تو بهم قل داده بودی ..قل دادی که همیشه پیشم بمونی دیگه هیچوقت ترکم نکنی..ت..تورو.خدا ترکم نکن (با داد خیلی بلند )
همهی پرستارا پیشم اومدن دست و پامو گرفتن و بهم آرامش بخش زدن تا چند دقیقه همینطور به دیوار زل زده بودم اصلا نمیدونستم بپذیرم این شرایط رو تا چند دقیقه اینطور فکر کردم و مدتی بعد خوابیدم
۴ساعت بعد
ویو ات
بازم با همون سر درد بیدار شدم وقتی چشمام رو باز کردم یه پرستار بالا سرم بود
ات:خانم همسر همسرم چطور شد حالش خوبه
پرستار:خانم مین همسرتون آقای مین یک ساعت پیش از عمل درومدن ولی ایشون در کما رفته
ات:چی چی گفتی کما رفته
ات:بازم گریم گرفت و گریه کردم ولی گفتم
ات:میتونم ببینمش ازتون خواهش میکنم
پرستار:الان حالتون خوب نیست یکم استراحت کنید بعد حرف میزنیم در این باره
ات:من الان میخام ببینمش خواهش میکنم فقط دو دقیقه لطفا اجازه بدید (با گریه )
پرستار :باید با دکتر حرف بزنم
ات:باشه خیلی ممنون بعد پرستار از اتاق رفت بیرون و من باز گریه کردم
پایان پارت
۶.۶k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.