part
part 152
ازش خداحافظی کردمو رفتم شرکت با منشی صحبت کردم که یه مدت نیستمو هارو به کارا میرسه و رفتم دفترم از گاوصندوق باز کردمو یکم پول ازش برداشتمو رفتم تو ماشین یه بلیط انلاین گرفتمو رفتم سمت فرودگاه به ری پیام دادم
سوزومه: یه مدت دارم میرم خارج نگرانم نباش
سوار هواپیما شدمورفتم به سمد کانادا پرواز کردم توراه کلا فکرم مشغول بود مغزو قلبم داشتن باهم میجنگیدن قلبم میگفت این اتفاقا درست نیست این اتفاقات همش سوتفاهم ولی مغزم بهش میگفت خفه شه چون خیانتی شفاف تر از این. این بار ضربه ای که بهم وارد شد ده برابر دنیل بود چون حس من واقعا بهش عشق نبوده ولی جنیور...... چرا باید اون کارو میکرد حالا حرفای امیلی رو میفهمم که میگفد بخواطر یه عشق یک طرفه این مدت سینگل بوده و تنها کسی که اصلا نمیتونه بگه منم و زود رفتن جنیور که براو علامت سوال بود حل شد الان دیگه خیالم راحت شد خداجون دیگه چه مسیبتی میخوای بهم نشون بدی من که دیگه همه چیز های باارزشمو از دست دادم دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم دیگه چطور میخوای جرم بدی هاع؟
یواش یواش خوابم بردو بعد چند مین با تکونای کسی بیدار شدم کنار دستیم بود
مرده: ببخشید خانوم رسیدیم
سوزومه: ممنون
متوجه حالتم شدم دیدم روی پاهاش خوابیدم
سوزومه: اخ ببخشید ببخشید از عمد این کارو نکردم نمیدونم چطور خوابم برد ولیــ....
مرده: اشکالی نداره خانوم... ولی انگار از چیزی خیلی ناراحتید چون تو خواب هی داشتین گریه میکردین
سوزومه: اوه بله راستش شوهرم مرده بخواطر همین خیلی ناراحتم
مرده: اوه براتون متاسفم غم اخرتون باشه
سوزومه: امیدوارم
از هواپیما پیاده شدمو رفتم سمت هتلی که رزروش کرده بودم وقتی وار اتاق شدم روی تخت ولو شدم یه دوساعتی خوابیدم که خدمت کارای هتل در رو زدن با اجازه ورودم غذا اوردن و روی میز گذاشتن از اونجایی که هیچی از صب نخورده بودم ازشون تشکر کردمو تا اخرش خوردم رفتم سراغ چمدونمو همه وسایلامو در اوردم وچیدم تو کمد چیدم کارم که تموم شد لبتابمو برداشتمو درخواست طلاقمو نوشتم تو فرستادنو نفرستادنش گیر کرده بودم قلبم هی بهم میگفت که بهش فرصت بدم بزار برام توضیح بده ولی مغزم میگفت چه توضیحی وقتی با چشام دیدم در اخر تصمیم گرفتم که عجله نکنمو یکم بهش فک کنم لبتابمو بستمو رفتم بیرون تا یکم هوام عوض شه
«چند روز بعد»
سوزومه دیگه واقعا تصمیمشو گرفته بود میخواست طلاق بگیره جنیور ری هم هرجایی رو فک کنی گشته بودن ولی نمیدونستن سوزومه کجا و چرا رفته همشون نگران بودن که چرا سوزومه بیخبر رفته و حتی به ری هم چیزی نگفته جز یه پیام
سوزومه گوشیش رو برداشتو زنگ زد به لیلی بعد چند بوق جواب داد
سوزومه: الو لیلی
ازش خداحافظی کردمو رفتم شرکت با منشی صحبت کردم که یه مدت نیستمو هارو به کارا میرسه و رفتم دفترم از گاوصندوق باز کردمو یکم پول ازش برداشتمو رفتم تو ماشین یه بلیط انلاین گرفتمو رفتم سمت فرودگاه به ری پیام دادم
سوزومه: یه مدت دارم میرم خارج نگرانم نباش
سوار هواپیما شدمورفتم به سمد کانادا پرواز کردم توراه کلا فکرم مشغول بود مغزو قلبم داشتن باهم میجنگیدن قلبم میگفت این اتفاقا درست نیست این اتفاقات همش سوتفاهم ولی مغزم بهش میگفت خفه شه چون خیانتی شفاف تر از این. این بار ضربه ای که بهم وارد شد ده برابر دنیل بود چون حس من واقعا بهش عشق نبوده ولی جنیور...... چرا باید اون کارو میکرد حالا حرفای امیلی رو میفهمم که میگفد بخواطر یه عشق یک طرفه این مدت سینگل بوده و تنها کسی که اصلا نمیتونه بگه منم و زود رفتن جنیور که براو علامت سوال بود حل شد الان دیگه خیالم راحت شد خداجون دیگه چه مسیبتی میخوای بهم نشون بدی من که دیگه همه چیز های باارزشمو از دست دادم دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم دیگه چطور میخوای جرم بدی هاع؟
یواش یواش خوابم بردو بعد چند مین با تکونای کسی بیدار شدم کنار دستیم بود
مرده: ببخشید خانوم رسیدیم
سوزومه: ممنون
متوجه حالتم شدم دیدم روی پاهاش خوابیدم
سوزومه: اخ ببخشید ببخشید از عمد این کارو نکردم نمیدونم چطور خوابم برد ولیــ....
مرده: اشکالی نداره خانوم... ولی انگار از چیزی خیلی ناراحتید چون تو خواب هی داشتین گریه میکردین
سوزومه: اوه بله راستش شوهرم مرده بخواطر همین خیلی ناراحتم
مرده: اوه براتون متاسفم غم اخرتون باشه
سوزومه: امیدوارم
از هواپیما پیاده شدمو رفتم سمت هتلی که رزروش کرده بودم وقتی وار اتاق شدم روی تخت ولو شدم یه دوساعتی خوابیدم که خدمت کارای هتل در رو زدن با اجازه ورودم غذا اوردن و روی میز گذاشتن از اونجایی که هیچی از صب نخورده بودم ازشون تشکر کردمو تا اخرش خوردم رفتم سراغ چمدونمو همه وسایلامو در اوردم وچیدم تو کمد چیدم کارم که تموم شد لبتابمو برداشتمو درخواست طلاقمو نوشتم تو فرستادنو نفرستادنش گیر کرده بودم قلبم هی بهم میگفت که بهش فرصت بدم بزار برام توضیح بده ولی مغزم میگفت چه توضیحی وقتی با چشام دیدم در اخر تصمیم گرفتم که عجله نکنمو یکم بهش فک کنم لبتابمو بستمو رفتم بیرون تا یکم هوام عوض شه
«چند روز بعد»
سوزومه دیگه واقعا تصمیمشو گرفته بود میخواست طلاق بگیره جنیور ری هم هرجایی رو فک کنی گشته بودن ولی نمیدونستن سوزومه کجا و چرا رفته همشون نگران بودن که چرا سوزومه بیخبر رفته و حتی به ری هم چیزی نگفته جز یه پیام
سوزومه گوشیش رو برداشتو زنگ زد به لیلی بعد چند بوق جواب داد
سوزومه: الو لیلی
- ۴.۰k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط