part
part 154
چند مین بعد هواپیما نشستو همه پیاده شدن سوزومه تاکسی گرفتو رفت خونش داخل خونش شد سوتو کور بود انگار سال ها کسی توش نبوده
رفت اتاقشو وسایلاشو چید بعد از تموم شدن کار هاش بلند شدو چراغ تای همه خونه رو روشن کرد پشت در اتاق جنیور وایستادو اروم بازش کرد وقتی واردش شد میتونست خواطراتشو ببینه هی میدید که جنیور اینورو اونور میره حالش بد شده بود بابغض گفت
سوزومه: چرا اینکارو کردی؟ مگه قول ندادی تا قبل از مرگتم منتظر میمونی. مگه نگفتی قلب ادم مثل یه چاله میمونه که پر کنندش عشق ووقتی کسی عاشق میشه اون چاله پر میشه و دیگت کسی به چشمش نمیاد. یا این که..... یا این که تو از هموپ اولشم عاشقم نبودی
گریش گرفته بود حق حق میزد
سوزومه: جنیور...حق..چرا تو باید...حق....ادم بده زندگیم میـ... حق.. شدی چرا وقتی عاشقم نـ.. حق...بودی منو عاشقت کردیو... حق... اینجوری عذابم میدی؟ اخه...حق... من باهات چیکار کرده بودم
زد زیر گریه و گریه میکرد
بعد چندن بعد نگاهش به ساعت خور. یک ربع به هشت بود اشکاشو پاک کردو رفت تموم صورتو شستو دوباره یه میکاپ ساده کردو گوشیش رو برداشتو به سمت دادگاه حرکت کرد بعد چند مین رسید دادگاه دید لیلی و ری و امیلی بیرونن و منتظرشن از ماشین پیاده شد که لیلی چشمش خورد به سوزومه دوید طرفش
لیلی: سوزی عزیزم خوبی چیزیت که نشده
سوزومه: نه خوبم
لیلی: کجا بودی
سوزومه: کانادا. رفته بودم یکم خوب فک کنم
ری: حالت خوبه
سوزومه: اره ولی
دستشو رو قلبش گذاشتو فشردش
سوزومه: درد میکنه درد داره بجور داره دیونم میکنه داداش خواهر کوچولوت داره ذوب میشه از این درد
ری محکم بغلش کردو موهاشو نوازش کرد
سوزومه: چیکار کنم ها؟ چرا هر وقت فک میکنم الاناست که زندگیم بهترشه یه سنگی میفته تو گودالم چرا هرکی که بهم نزدیک میشه به هر نیتی بهم اسیب میزنه. ری من چه گناهی کردم که تقاصشو دارم با زره زره وجودم میدم ها؟
ری: چیزی نیست عزیزم اروم باش تورو خدا گریه نکن
سوزومه: از جاهای بدی ضربه دیدم جاهایی که اصلا فکرشو نمیکردم
ری: چیشده بهم بگو بزار منم باهات شریک شم باهات
سوزومه اشکاشو پاک کردو با اعتماد به نفس یه نفس عمیق کشیدو گفت
سوزومه: بریم داخل برای همتون روشن میشه چی به چیه
رفتن داخل جنیور با دیدنشون اومد جلو خواست بره پیش سوزومه که سوزومه رفت پشت ری
جنیور: چرا داری این کارو میکنی مگه چیشدع
چند مین بعد هواپیما نشستو همه پیاده شدن سوزومه تاکسی گرفتو رفت خونش داخل خونش شد سوتو کور بود انگار سال ها کسی توش نبوده
رفت اتاقشو وسایلاشو چید بعد از تموم شدن کار هاش بلند شدو چراغ تای همه خونه رو روشن کرد پشت در اتاق جنیور وایستادو اروم بازش کرد وقتی واردش شد میتونست خواطراتشو ببینه هی میدید که جنیور اینورو اونور میره حالش بد شده بود بابغض گفت
سوزومه: چرا اینکارو کردی؟ مگه قول ندادی تا قبل از مرگتم منتظر میمونی. مگه نگفتی قلب ادم مثل یه چاله میمونه که پر کنندش عشق ووقتی کسی عاشق میشه اون چاله پر میشه و دیگت کسی به چشمش نمیاد. یا این که..... یا این که تو از هموپ اولشم عاشقم نبودی
گریش گرفته بود حق حق میزد
سوزومه: جنیور...حق..چرا تو باید...حق....ادم بده زندگیم میـ... حق.. شدی چرا وقتی عاشقم نـ.. حق...بودی منو عاشقت کردیو... حق... اینجوری عذابم میدی؟ اخه...حق... من باهات چیکار کرده بودم
زد زیر گریه و گریه میکرد
بعد چندن بعد نگاهش به ساعت خور. یک ربع به هشت بود اشکاشو پاک کردو رفت تموم صورتو شستو دوباره یه میکاپ ساده کردو گوشیش رو برداشتو به سمت دادگاه حرکت کرد بعد چند مین رسید دادگاه دید لیلی و ری و امیلی بیرونن و منتظرشن از ماشین پیاده شد که لیلی چشمش خورد به سوزومه دوید طرفش
لیلی: سوزی عزیزم خوبی چیزیت که نشده
سوزومه: نه خوبم
لیلی: کجا بودی
سوزومه: کانادا. رفته بودم یکم خوب فک کنم
ری: حالت خوبه
سوزومه: اره ولی
دستشو رو قلبش گذاشتو فشردش
سوزومه: درد میکنه درد داره بجور داره دیونم میکنه داداش خواهر کوچولوت داره ذوب میشه از این درد
ری محکم بغلش کردو موهاشو نوازش کرد
سوزومه: چیکار کنم ها؟ چرا هر وقت فک میکنم الاناست که زندگیم بهترشه یه سنگی میفته تو گودالم چرا هرکی که بهم نزدیک میشه به هر نیتی بهم اسیب میزنه. ری من چه گناهی کردم که تقاصشو دارم با زره زره وجودم میدم ها؟
ری: چیزی نیست عزیزم اروم باش تورو خدا گریه نکن
سوزومه: از جاهای بدی ضربه دیدم جاهایی که اصلا فکرشو نمیکردم
ری: چیشده بهم بگو بزار منم باهات شریک شم باهات
سوزومه اشکاشو پاک کردو با اعتماد به نفس یه نفس عمیق کشیدو گفت
سوزومه: بریم داخل برای همتون روشن میشه چی به چیه
رفتن داخل جنیور با دیدنشون اومد جلو خواست بره پیش سوزومه که سوزومه رفت پشت ری
جنیور: چرا داری این کارو میکنی مگه چیشدع
- ۴.۲k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط