عاشق رئیسم شدم♡پارت۲۷
عاشق رئیسم شدم♡پارت۲۷
راوی ویو:
هیچی دیگه خلاصه که کوک هنوز خواب بود و سوهی از تا صبح ازش مراقبت میکرد و صد دل بیشتر عاشق میشد
ویو ۷ صبح🌞:
ویو سوهی:
از دیشب از کوک مرابقت کردم حواسم بود تبش نره بالا زیر چشمام گود افتاده بود صورتم لاغر شده بود دیگه هیچ جونی نداشتم که یوری جلو در ظاهر شد و پشت سر شم ته اومد
یوری:عشقم چیشده آی دختره کوک چش شده
سوهی: سرماخودن
یوری:هه واقعا که نتونستی از رئیست خوب مراقبت کنی نه
سوهی: من تمام تلاشم رو کردم
یوری:بی عرضه
بزور جلو خودم رو گرفتم که چیزی نگم
سوهی: ........
یوری:تو دیگه میتونی بری خودم مراقبش هستم
سوهی: باشه خدانگهدار
سریع کیفم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون که اشکام جاری شدن
سوهی: نه سوهی تو نمیتونی گریه کنی/گریه اروم
که ته اومد پیشم
ته:سوهی خوبی
اشکام رک پاک کردم و گفتم
سوهی: آره خیلی خوبم عالیم
ته:چیکار کنم خب خودش اومد من نخواستم بیارمش
سوهی: اشکال نداره مهم نیس
ته: حرفاش رو جدی نگیر
سوهی: باشه فعلا خداحافظ
ته:خداحافظ
بعد سوار تاکسی شدم و برگشتم خونه دیدم مامان بزرگ نشسته رو مبل و داره تلوزیون میبینه تا منو دید اومد سمتم
مامان بزرگ: عاعادخترم چیشده
دیگه نتونستم تحمل کنم افتادم زمین و زدم زیر گریه
سوهی: 😭😭
مامان بزرگ: عزیزم گریه نکن بگو ببینم چیشده کی اذیتت کرده بگو برم گیساشو بکشم
و بعد بغلم کرد منم متقابل بغلش کردم
........
شرایط پارت بعد:۱۰ لایک۱۲ کامنت😙😙
راوی ویو:
هیچی دیگه خلاصه که کوک هنوز خواب بود و سوهی از تا صبح ازش مراقبت میکرد و صد دل بیشتر عاشق میشد
ویو ۷ صبح🌞:
ویو سوهی:
از دیشب از کوک مرابقت کردم حواسم بود تبش نره بالا زیر چشمام گود افتاده بود صورتم لاغر شده بود دیگه هیچ جونی نداشتم که یوری جلو در ظاهر شد و پشت سر شم ته اومد
یوری:عشقم چیشده آی دختره کوک چش شده
سوهی: سرماخودن
یوری:هه واقعا که نتونستی از رئیست خوب مراقبت کنی نه
سوهی: من تمام تلاشم رو کردم
یوری:بی عرضه
بزور جلو خودم رو گرفتم که چیزی نگم
سوهی: ........
یوری:تو دیگه میتونی بری خودم مراقبش هستم
سوهی: باشه خدانگهدار
سریع کیفم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون که اشکام جاری شدن
سوهی: نه سوهی تو نمیتونی گریه کنی/گریه اروم
که ته اومد پیشم
ته:سوهی خوبی
اشکام رک پاک کردم و گفتم
سوهی: آره خیلی خوبم عالیم
ته:چیکار کنم خب خودش اومد من نخواستم بیارمش
سوهی: اشکال نداره مهم نیس
ته: حرفاش رو جدی نگیر
سوهی: باشه فعلا خداحافظ
ته:خداحافظ
بعد سوار تاکسی شدم و برگشتم خونه دیدم مامان بزرگ نشسته رو مبل و داره تلوزیون میبینه تا منو دید اومد سمتم
مامان بزرگ: عاعادخترم چیشده
دیگه نتونستم تحمل کنم افتادم زمین و زدم زیر گریه
سوهی: 😭😭
مامان بزرگ: عزیزم گریه نکن بگو ببینم چیشده کی اذیتت کرده بگو برم گیساشو بکشم
و بعد بغلم کرد منم متقابل بغلش کردم
........
شرایط پارت بعد:۱۰ لایک۱۲ کامنت😙😙
۹.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.