رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان
#پارت_۵۰
ترانه
برای چندمین بار زنگیدم به ملیس
بلاخره جواب داد
ملیسا : جانم ترانه ببخشید بیرون بودم
_ فداسرت ببین اخر هفته بیکاری؟! برنامه ای نداری؟
ملیس: ن چطور؟
_ مراسم نامزدی داداش جاانمه
ملیس : اووپس فق نامزدی یا عقد میکنن؟!
_پدر عروس خانم گفتن باید عقد کنید...
ملیس: باشه اگه این ماهور منو بیاره من از خدامه بیام پیشت دلتنگتم دختر
_احتمالش 99/99 % که ماهور میگ نه!
اون یه صدمم بخلطر اشکو ناله های تو نمیکنم صد!
ملیس: با سامی میام ، گرچه رابطه منو سامی یکم ناجوره!
_چطور؟
ملیس : من اشتباه کردم ترانه! منو سامی اصلا به هم نمیخوریم ما سعی کردیم باهم کنار بیایم اما طرز فکرمون متفاوته فقط میتونیم مث قبل دوست باشیم همین سامی خیلی عوض شده!
زنگ زدی که دعوتش کنی بهش بگو منم بیاره .
_ اووووه ملیس از دست تو چیکارش کردی بچه رو... میزنگم بهش فعلا!
ملیس: بابای
زنگیدم به سامان
_الو سلام خوبی؟
چقد مودب شدم!
سامی : سلام مرسی خوبی تو؟
_از احوالپرسیای شما!
سامی : ببخشید!
_ حالت خوبه سامی؟
سامی: اره خوبم کاری داشتی؟
چه بی میل
_ خواستم بگم اخر هفته عقد سپهره دعوتت کنم تو و ملیسو داداشت کلا هرکی میاد و بیار خخخ
سامی : باشه
دلخور گفتم
_ کاری نداری؟!
سامی: نه خدافظ
بدون اینکه بزاره خدافظی کنم قطع کرد گوشیو...
عجب چش بود این!
بیخیال شونه ای بالا انداختم...
ب بهاره م زنگیدم
یه دلشوره عجیبی واسه اخر هفته داشتم نمیدونم چرا!
این چند روزم گذشت و روز موعود رسید
هرچی گفتم نشد و مامان مجبورم کرد لباس مجلسی و که سپهر به انتخاب پادینا خریده بود و بپوشم
یه لباس حریر ابی بلند که دور کمرش تنگ بود و خیلی م بدن نما استین نداشت کلابالاتنه ش بندی بود که دوتا بند نازک میخورد رو شونه هات خوبه حداقل پشتش باز نبود از سینه تا زیر رون پارچه بود و قسمت پایین تور انصافا خیلی قشنگ بود تف تو سلیقه ت پادینا اه معلومه ک خوش سلیقه ای دیگ سپهر به این جذابی کوفتت شه داداشمو اه اینم ازم گرفتین دیگه کیو دارم مگه؟
لباس و پوشیدم و موهامو جمع کردم یه ارایش ملیح م کردم و کفشای پاشنه ده سانتی مو پوشیدم زدم بیرون خب ساعت 18 اینا قرار بود صبح عقد کنن که عروس خانم شبو بیشتر پسندیدن
مهمونی تو باغ اقاصابر بود ...
ادرسو واسه سامی فرستاده بودم
من هنوز نمیدونستم کیا میان!
اما ماهورو ملیس و سامی و داداش بهارو فاطینا و رامین و گفته بودم البته امیدوارم رهای ایکبیری نیاد...
چقد هزینه کرده بودن انگار ملکه الیزابتو دارن شوهر میدن!
کنار یکی از میزا وایساده بودم که چشمم ب امیرپارسا خورد تانگاش بهم خورد اومدسمت من اه لعنت بهت
پارسا:به به عشق خوشگلم!
_ گمشو اصلا حوصله تو ندارم فک کن ی درصد سپهر ببینتت دیگه حرفات تاثیری نداره شبمو خراب نکن ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #خاصترین #تنهایی #تکست_ناب #love #عشق
ترانه
برای چندمین بار زنگیدم به ملیس
بلاخره جواب داد
ملیسا : جانم ترانه ببخشید بیرون بودم
_ فداسرت ببین اخر هفته بیکاری؟! برنامه ای نداری؟
ملیس: ن چطور؟
_ مراسم نامزدی داداش جاانمه
ملیس : اووپس فق نامزدی یا عقد میکنن؟!
_پدر عروس خانم گفتن باید عقد کنید...
ملیس: باشه اگه این ماهور منو بیاره من از خدامه بیام پیشت دلتنگتم دختر
_احتمالش 99/99 % که ماهور میگ نه!
اون یه صدمم بخلطر اشکو ناله های تو نمیکنم صد!
ملیس: با سامی میام ، گرچه رابطه منو سامی یکم ناجوره!
_چطور؟
ملیس : من اشتباه کردم ترانه! منو سامی اصلا به هم نمیخوریم ما سعی کردیم باهم کنار بیایم اما طرز فکرمون متفاوته فقط میتونیم مث قبل دوست باشیم همین سامی خیلی عوض شده!
زنگ زدی که دعوتش کنی بهش بگو منم بیاره .
_ اووووه ملیس از دست تو چیکارش کردی بچه رو... میزنگم بهش فعلا!
ملیس: بابای
زنگیدم به سامان
_الو سلام خوبی؟
چقد مودب شدم!
سامی : سلام مرسی خوبی تو؟
_از احوالپرسیای شما!
سامی : ببخشید!
_ حالت خوبه سامی؟
سامی: اره خوبم کاری داشتی؟
چه بی میل
_ خواستم بگم اخر هفته عقد سپهره دعوتت کنم تو و ملیسو داداشت کلا هرکی میاد و بیار خخخ
سامی : باشه
دلخور گفتم
_ کاری نداری؟!
سامی: نه خدافظ
بدون اینکه بزاره خدافظی کنم قطع کرد گوشیو...
عجب چش بود این!
بیخیال شونه ای بالا انداختم...
ب بهاره م زنگیدم
یه دلشوره عجیبی واسه اخر هفته داشتم نمیدونم چرا!
این چند روزم گذشت و روز موعود رسید
هرچی گفتم نشد و مامان مجبورم کرد لباس مجلسی و که سپهر به انتخاب پادینا خریده بود و بپوشم
یه لباس حریر ابی بلند که دور کمرش تنگ بود و خیلی م بدن نما استین نداشت کلابالاتنه ش بندی بود که دوتا بند نازک میخورد رو شونه هات خوبه حداقل پشتش باز نبود از سینه تا زیر رون پارچه بود و قسمت پایین تور انصافا خیلی قشنگ بود تف تو سلیقه ت پادینا اه معلومه ک خوش سلیقه ای دیگ سپهر به این جذابی کوفتت شه داداشمو اه اینم ازم گرفتین دیگه کیو دارم مگه؟
لباس و پوشیدم و موهامو جمع کردم یه ارایش ملیح م کردم و کفشای پاشنه ده سانتی مو پوشیدم زدم بیرون خب ساعت 18 اینا قرار بود صبح عقد کنن که عروس خانم شبو بیشتر پسندیدن
مهمونی تو باغ اقاصابر بود ...
ادرسو واسه سامی فرستاده بودم
من هنوز نمیدونستم کیا میان!
اما ماهورو ملیس و سامی و داداش بهارو فاطینا و رامین و گفته بودم البته امیدوارم رهای ایکبیری نیاد...
چقد هزینه کرده بودن انگار ملکه الیزابتو دارن شوهر میدن!
کنار یکی از میزا وایساده بودم که چشمم ب امیرپارسا خورد تانگاش بهم خورد اومدسمت من اه لعنت بهت
پارسا:به به عشق خوشگلم!
_ گمشو اصلا حوصله تو ندارم فک کن ی درصد سپهر ببینتت دیگه حرفات تاثیری نداره شبمو خراب نکن ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #خاصترین #تنهایی #تکست_ناب #love #عشق
۲۲.۸k
۲۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.