رمان : رویای شیرین
رمان : رویای شیرین
ژانر :#عاشقانه#صحنه_دار# انتقامی # هیجانی
پارت ۵
∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆
از تو ایینه دست شویی به خودم نگاه کردم هر لحظه امکان داشت از چشمای ابی خوشگلم اشک جاری شه ولی سریع خودمو جمع کردم چون هنوز چیزی معلوم نبود که دستامو شستم و از دست شویی در اومدم و با ی لبخند مصنوعی رفتم سر میزشون با بچه ها خیلی گرم گرفته بودم به جز اراد انگار که داشت خودشو از من دور میکرد البته بایدم اینکارو میکرد اون رل داشت مبین : بچه ها شبو همگی جمع شیم خونه ما
همه اوکی دادنو منتظر من موندن یاد حرف سودا افتادم که قرار بود شب برم اونجاولی این فرصتم نمیتونستم از دست بدم پس منم گفتم که اوکی میام به سوادام پیام دادم و گفتم نمیام قرار شد از کافه بریم شهر بازی و بعد بریم خونه مبین بد از شهر بازی که خیلیم خوش گذشت من و نویسا و متین با ماشین کامیار رفتیم مبین ارزو و رها اراد با ی ماشین منم خیلی دوست داشتم برم تو ماشین اونا بخاطر اراد ولی خب نمی خواستم نویسارو هم تنها بزارم پس نشستم تو ماشین کامیار کل راهو خندیدیم و مسخره بازی در اوردیم بعد رسیدیم به ی ویلای خیلی خفن و توپ
نویسا : ویلای مبین خفنه نه ؟
_ خدایی فکر نمیکردم منظورش از خونه اینجا باشه
ولی بد سریع خودمو جمع کردم و فکر کنم کسیم صدامو نشنید کامیار که از لحاظ مالی وضعش خوب بود وضع مبینم که این بود گفتم شاید بقیم اینجوری باشن و فکر کنن ندید بدیدم البته ماهم یعنی منو پانیذم از لحاظ مالی بد نبودیم و متوسط روبه بالا بودیم ولی به درحد مبین و کامیار نبودم و البته شایدم بقیه
ژانر :#عاشقانه#صحنه_دار# انتقامی # هیجانی
پارت ۵
∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆
از تو ایینه دست شویی به خودم نگاه کردم هر لحظه امکان داشت از چشمای ابی خوشگلم اشک جاری شه ولی سریع خودمو جمع کردم چون هنوز چیزی معلوم نبود که دستامو شستم و از دست شویی در اومدم و با ی لبخند مصنوعی رفتم سر میزشون با بچه ها خیلی گرم گرفته بودم به جز اراد انگار که داشت خودشو از من دور میکرد البته بایدم اینکارو میکرد اون رل داشت مبین : بچه ها شبو همگی جمع شیم خونه ما
همه اوکی دادنو منتظر من موندن یاد حرف سودا افتادم که قرار بود شب برم اونجاولی این فرصتم نمیتونستم از دست بدم پس منم گفتم که اوکی میام به سوادام پیام دادم و گفتم نمیام قرار شد از کافه بریم شهر بازی و بعد بریم خونه مبین بد از شهر بازی که خیلیم خوش گذشت من و نویسا و متین با ماشین کامیار رفتیم مبین ارزو و رها اراد با ی ماشین منم خیلی دوست داشتم برم تو ماشین اونا بخاطر اراد ولی خب نمی خواستم نویسارو هم تنها بزارم پس نشستم تو ماشین کامیار کل راهو خندیدیم و مسخره بازی در اوردیم بعد رسیدیم به ی ویلای خیلی خفن و توپ
نویسا : ویلای مبین خفنه نه ؟
_ خدایی فکر نمیکردم منظورش از خونه اینجا باشه
ولی بد سریع خودمو جمع کردم و فکر کنم کسیم صدامو نشنید کامیار که از لحاظ مالی وضعش خوب بود وضع مبینم که این بود گفتم شاید بقیم اینجوری باشن و فکر کنن ندید بدیدم البته ماهم یعنی منو پانیذم از لحاظ مالی بد نبودیم و متوسط روبه بالا بودیم ولی به درحد مبین و کامیار نبودم و البته شایدم بقیه
۵.۳k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.