دختر شیطون بلا106
#دخترشیطونبلا106
با دست به جایی که یلدا و پگاه نشسته بودن اشاره کرد، منم تشکری کردم و به اون سمت رفتم.
یه آرایشگر مشغول اتو کشیدن موهای پگاه بود و یلدا هم کنارش نشسته بود و داشت به ناخناش لاک میزد که با دیدن من لبخندی زد و خواست چیزی بگه که دستم رو روی دماغم گذاشتم و اشاره کردم که چیزی نگه...
خیلی آروم طوری که پگاه نشنوه به آرایشگره گفتم یه دقیقه بره کنار اونم اتو رو از موهاش جدا کرد و رفت اونطرف تر ایستاد.
پشت سرش ایستادم و دستم رو روی شونه هاش گذاشتم.
اولش اخماش رو تو هم کشید و بعد چشماش رو باز کرد که با دیدنم جیغ خفیفی کشید و با ذوق گفت:
_ وای مهسا اومدی!
_ آره اومدم
_ خیلی گاوی، میدونستم میایی
خندیدم و چیزی نگفتم که خواست از سرجاش پاشه اما شونه هاش رو فشار دادم و گفتم:
_ بشین بشین نمیخواد پاشی
_ میخوام بغلت کنم
از سرجاش پاشد و با احتیاط و با ذوق بغلم کرد و گفت:
_ مرسی که اومدی
_ قربونت برم
_ خدا نکنه خره
ازم جدا شد، یه نگاه به لباسم کرد و گفت:
_ چقدر بهت میاد، خوشگل شدی
_ تو که خوشگل تر شدی
لبخندی زد و چیزی نگفت که یلدا همینطور که داشت لاک های روی ناخنش رو فوت میکرد تا خشک بشه، گفت:
_ تا همین دو دقیقه پیش چنان عُنُق بود و داشت فحشت میداد
آروم خندیدم و گفتم:
_ اشکال نداره
_ بازم مرسی که اومدی
_ مدیون سامانی اینو
_ چرا؟
به باند روی پیشونیم و دستم اشاره کردم و گفتم:
_ چون اینارو اوکی کرد و برا همین تونستم لباسم رو پوشیدم
_ دمش گرم پس
_ آره دیگه
اون خانمه که قبلش داشت موهاش رو درست میکرد، گفت:
_ عزیزم دیر میشه ها، بشین که شنیون موهات رو انجام بدم
من اومدم عقب ایستادم و پگاه هم روی صندلی نشست تا اون خانمه موهاش رو درست کنه...
دقیقا سه ساعت طول کشید تا بالاخره کارمون تموم شد.
انقدر که آرایشگره دور و برم چرخید و به موهام و صورتم ور رفت دیگه کم کم داشت کلافه ام میکرد که خداروشکر تموم شد!
تو آیینه به خودم نگاه کردم، برای اینکه باند روی پیشونیم زیاد تو چشم نباشه، موهام رو تو صورتم ریخته بود و پشتش رو هم یه مدل خیلی قشنگ و فانتزی زده بود.
آرایشمم به درخواست خودم ملیح انجام داد چون من همیشه از آرایش های غلیظ و پررنگ بدم میومد...
با دست به جایی که یلدا و پگاه نشسته بودن اشاره کرد، منم تشکری کردم و به اون سمت رفتم.
یه آرایشگر مشغول اتو کشیدن موهای پگاه بود و یلدا هم کنارش نشسته بود و داشت به ناخناش لاک میزد که با دیدن من لبخندی زد و خواست چیزی بگه که دستم رو روی دماغم گذاشتم و اشاره کردم که چیزی نگه...
خیلی آروم طوری که پگاه نشنوه به آرایشگره گفتم یه دقیقه بره کنار اونم اتو رو از موهاش جدا کرد و رفت اونطرف تر ایستاد.
پشت سرش ایستادم و دستم رو روی شونه هاش گذاشتم.
اولش اخماش رو تو هم کشید و بعد چشماش رو باز کرد که با دیدنم جیغ خفیفی کشید و با ذوق گفت:
_ وای مهسا اومدی!
_ آره اومدم
_ خیلی گاوی، میدونستم میایی
خندیدم و چیزی نگفتم که خواست از سرجاش پاشه اما شونه هاش رو فشار دادم و گفتم:
_ بشین بشین نمیخواد پاشی
_ میخوام بغلت کنم
از سرجاش پاشد و با احتیاط و با ذوق بغلم کرد و گفت:
_ مرسی که اومدی
_ قربونت برم
_ خدا نکنه خره
ازم جدا شد، یه نگاه به لباسم کرد و گفت:
_ چقدر بهت میاد، خوشگل شدی
_ تو که خوشگل تر شدی
لبخندی زد و چیزی نگفت که یلدا همینطور که داشت لاک های روی ناخنش رو فوت میکرد تا خشک بشه، گفت:
_ تا همین دو دقیقه پیش چنان عُنُق بود و داشت فحشت میداد
آروم خندیدم و گفتم:
_ اشکال نداره
_ بازم مرسی که اومدی
_ مدیون سامانی اینو
_ چرا؟
به باند روی پیشونیم و دستم اشاره کردم و گفتم:
_ چون اینارو اوکی کرد و برا همین تونستم لباسم رو پوشیدم
_ دمش گرم پس
_ آره دیگه
اون خانمه که قبلش داشت موهاش رو درست میکرد، گفت:
_ عزیزم دیر میشه ها، بشین که شنیون موهات رو انجام بدم
من اومدم عقب ایستادم و پگاه هم روی صندلی نشست تا اون خانمه موهاش رو درست کنه...
دقیقا سه ساعت طول کشید تا بالاخره کارمون تموم شد.
انقدر که آرایشگره دور و برم چرخید و به موهام و صورتم ور رفت دیگه کم کم داشت کلافه ام میکرد که خداروشکر تموم شد!
تو آیینه به خودم نگاه کردم، برای اینکه باند روی پیشونیم زیاد تو چشم نباشه، موهام رو تو صورتم ریخته بود و پشتش رو هم یه مدل خیلی قشنگ و فانتزی زده بود.
آرایشمم به درخواست خودم ملیح انجام داد چون من همیشه از آرایش های غلیظ و پررنگ بدم میومد...
۳.۹k
۱۷ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.