عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۷۵
مین جی استرس ای خندید : آره بیدار شدم
تهیونگ جلو مین جی ایستاد سپس تیشرتش را کشید و کنار تخت انداخت : چیزی شده نگران به نظر میآیی
مین جی : نه اصلا راستی صبح به این زودی کجا بودی
تهیونگ به سمت حمام رفت : ورزش .. دویدن برم دوش بگیرم راستی .. میونشی زنگ زد گفت بیاییم رستوران نزدیک خونشون
مین جی از ته قلبش تشکر کرد فقد هم از میونشی .. لبخندی زد و آروم گفت : زود آماده شو که بریم
تهیونگ قبل از رفتن با بدن برهنه نگاهش کرد : باشه آسمون ..
و وارد حمام شد مین جی در دلش خندید اینم از اسم جدید اش ... آسمون ...
......
میونشی کنار پنجره اتاقش ایستاد .. آروم و در سکوت به منظره بیرون چشم دوخت .. صدا محکم جیمین به گوشش خورد
جیمین : تیشرت مشکی منو ندیدی نیست ..
میونشی سمتش چرخید و آروم گفت : کدوم یکی
جیمین در کمد را باز کرد .. و در میان لباس ها گشت سپس کمی اخم کرد: ای بابا کجاست پس ..
میونشی تند سمتش تند و لبخند زد : کدوم یکیش
جیمین کمی جدی گفت : همونی که طرح ماسک خانگی داره
میونشی به این تصورش خندید و سمتش چرخید : وای جیمین آقا مگه نمیدونی اون تیشرت ای بود که خودت گفتی بندازم دور ..
جیمین ابرو هایش بالا پرید و اهانی گفت.. : اشکالی نداره یه پیراهن مشکی بده
میونشی سری تکون داد سپس سمت کمد چرخید .. جان تند وارد اتاق شد و با لباس مرتب و موهای شانه گفت : سلام و صبح بخیر آقایون و خانم ها .. میونشی سمت جان چرخید : بح صبح بخیر..
جیمین در حالی که پیراهنش را میپوشید گفت : زود باشیم بریم که دیر شد .. جان باید از زن داییات تشکر کنی اون بود که میخواست با مین جی بیورن صبحونه بخوریم ..
میونشی خجالتی خندید و جان گنگ و لبخند زد : ممنون زن دایی زود باشیم بریم دیگه ..
پارت ۱۷۵
مین جی استرس ای خندید : آره بیدار شدم
تهیونگ جلو مین جی ایستاد سپس تیشرتش را کشید و کنار تخت انداخت : چیزی شده نگران به نظر میآیی
مین جی : نه اصلا راستی صبح به این زودی کجا بودی
تهیونگ به سمت حمام رفت : ورزش .. دویدن برم دوش بگیرم راستی .. میونشی زنگ زد گفت بیاییم رستوران نزدیک خونشون
مین جی از ته قلبش تشکر کرد فقد هم از میونشی .. لبخندی زد و آروم گفت : زود آماده شو که بریم
تهیونگ قبل از رفتن با بدن برهنه نگاهش کرد : باشه آسمون ..
و وارد حمام شد مین جی در دلش خندید اینم از اسم جدید اش ... آسمون ...
......
میونشی کنار پنجره اتاقش ایستاد .. آروم و در سکوت به منظره بیرون چشم دوخت .. صدا محکم جیمین به گوشش خورد
جیمین : تیشرت مشکی منو ندیدی نیست ..
میونشی سمتش چرخید و آروم گفت : کدوم یکی
جیمین در کمد را باز کرد .. و در میان لباس ها گشت سپس کمی اخم کرد: ای بابا کجاست پس ..
میونشی تند سمتش تند و لبخند زد : کدوم یکیش
جیمین کمی جدی گفت : همونی که طرح ماسک خانگی داره
میونشی به این تصورش خندید و سمتش چرخید : وای جیمین آقا مگه نمیدونی اون تیشرت ای بود که خودت گفتی بندازم دور ..
جیمین ابرو هایش بالا پرید و اهانی گفت.. : اشکالی نداره یه پیراهن مشکی بده
میونشی سری تکون داد سپس سمت کمد چرخید .. جان تند وارد اتاق شد و با لباس مرتب و موهای شانه گفت : سلام و صبح بخیر آقایون و خانم ها .. میونشی سمت جان چرخید : بح صبح بخیر..
جیمین در حالی که پیراهنش را میپوشید گفت : زود باشیم بریم که دیر شد .. جان باید از زن داییات تشکر کنی اون بود که میخواست با مین جی بیورن صبحونه بخوریم ..
میونشی خجالتی خندید و جان گنگ و لبخند زد : ممنون زن دایی زود باشیم بریم دیگه ..
- ۳۰۲
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط