پارت یازدهم
پارت یازدهم
دروغ واقعی
فیلیکس: حرف نباشه میگم برین بیارین
؟: چشم
تا رفتن داخل درو روشون قفل کردم
؟:اویی چیکار میکنی درو باز کن(داد)
ات رو برش داشتم گذاشتمش تو ماشین و از داخل ماشین بنزین برداشتم و ریختم همه جای انبار و با فندکی که توی جیب ات بود همه جارو آتیش زدم و سریع فرار کردم
چند روز بعد
چند روزی گذشته بود اما ات هنوز بهوش نیومده بود
به دوست دخترم که پرستار بود گفته بودم بیاد مراقب ات باشه
تو اتاق نشسته بودم که در باز شد ( اسم دختره لایلا)
لایلا: تو نمی خوای بگی این دختره کیه؟ چند روزه آوردیش اینجا
فیلیکس: قاتل خواهرمه
لایلا: این ..این یه قاتله؟
فیلیکس:آره
خیالم از این بابت راحت بود که لایلا بی تی اس نمیشناسه و اصلا کاری به دنیای بیرون نداره همش به فکر کارای بیمارستانه
از زبون لایلا
میدونستم این دختره اته...چند وقتی بود طرفدارش شده بودم ولی خب به فیلیکس نگفته بودم آخه چیز خاصی هم نبود که بگم مطمعن بودم یه چیزی شده که بهم نمیگه
لایلا: اگه این دختره بهوش بیاد فلج میشه
فیلیکس:اگه بهوش بیاد؟
لایلا:آره
فیلیکس:اینجا اگه نداریم باید بهوش بیاد ...این نباید الان بمیره فهمیدی؟(داد)
لایلا:باشه بابا حالا چرا داد میزنی
از زبون ات
با سر و صدای آب و ظرف چشمام رو باز کردم یکم به دور و اطراف نگاه کردم که یه دختر مو بلند که درحال شستن ظرف ها بود دیدم
هرچی به خودم فشار آوردم اصلا قیافش برام آشنا نبود
دهنمم خشک شده بود و نمیتونستم حرف بزنم
وقتی کارش تموم شد برگشت سمت من تا دیدم سریع اومد پیشم
لایلا:بهوش اومدی ؟ میدونی چقدر منتظرم تا بهوش بیای؟
دروغ واقعی
فیلیکس: حرف نباشه میگم برین بیارین
؟: چشم
تا رفتن داخل درو روشون قفل کردم
؟:اویی چیکار میکنی درو باز کن(داد)
ات رو برش داشتم گذاشتمش تو ماشین و از داخل ماشین بنزین برداشتم و ریختم همه جای انبار و با فندکی که توی جیب ات بود همه جارو آتیش زدم و سریع فرار کردم
چند روز بعد
چند روزی گذشته بود اما ات هنوز بهوش نیومده بود
به دوست دخترم که پرستار بود گفته بودم بیاد مراقب ات باشه
تو اتاق نشسته بودم که در باز شد ( اسم دختره لایلا)
لایلا: تو نمی خوای بگی این دختره کیه؟ چند روزه آوردیش اینجا
فیلیکس: قاتل خواهرمه
لایلا: این ..این یه قاتله؟
فیلیکس:آره
خیالم از این بابت راحت بود که لایلا بی تی اس نمیشناسه و اصلا کاری به دنیای بیرون نداره همش به فکر کارای بیمارستانه
از زبون لایلا
میدونستم این دختره اته...چند وقتی بود طرفدارش شده بودم ولی خب به فیلیکس نگفته بودم آخه چیز خاصی هم نبود که بگم مطمعن بودم یه چیزی شده که بهم نمیگه
لایلا: اگه این دختره بهوش بیاد فلج میشه
فیلیکس:اگه بهوش بیاد؟
لایلا:آره
فیلیکس:اینجا اگه نداریم باید بهوش بیاد ...این نباید الان بمیره فهمیدی؟(داد)
لایلا:باشه بابا حالا چرا داد میزنی
از زبون ات
با سر و صدای آب و ظرف چشمام رو باز کردم یکم به دور و اطراف نگاه کردم که یه دختر مو بلند که درحال شستن ظرف ها بود دیدم
هرچی به خودم فشار آوردم اصلا قیافش برام آشنا نبود
دهنمم خشک شده بود و نمیتونستم حرف بزنم
وقتی کارش تموم شد برگشت سمت من تا دیدم سریع اومد پیشم
لایلا:بهوش اومدی ؟ میدونی چقدر منتظرم تا بهوش بیای؟
۹۹۱
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.