پارت نهم
پارت نهم
دروغ واقعی
دستم خورد به گوشیمو افتاد زمین نشستم تا گوشیمو بردارم اما چشمم افتاد به چیز هایی که بهتر بود نمیدیدمشون (مواد ها)
با تعجب داشتم بهشون نگاه می کردم که در اتاق زده شد پس سریع موادهارو کردم زیر تخت
تهیونگ: بله
نامجون: سلام
تهیونگ: سلام
نامجون:شوگا یه چیزایی میگه
تهیونگ:آره
نامجون: تهیونگا با این پیام های دروغ خودتو اذیت نکن
تهیونگ اگه یک درصد راست باشه چی
نامجون: اگه حتی یک درصدم راست باشه که من شک دارم باید دوباره پیام بده
سه روز بعد
با پیامی که به گوشیم اومد چشمام رو باز کردم از طرف همون ناشناس بود
؟: میدونم حرفمو باور نمی کنی اگه میخوای مطمعن بشی امشب ساعت یازده بیا به این آدرس (........)
سریع رفتم دم در اتاق جیمین
تهیونگ: جیمین
جیمین:بله
تهیونگ: بپوش امشب میریم بیرون
جیمین:کجا؟
تهیونگ: بعداً میفهمی
دم در اتاق بقیه هم رفتم و به همشون گفتم
ساعت یازده تو ماشین
جیهوپ:نمیخوای بگی براچی یک ساعته اینجاییم؟
تهیونگ:امروز دوباره ناشناسه پیام داد
جیمین: خب این چه ربطی داره
تهیونگ: گفت اگه میخوایم مطمعن بشیم ات زندست بیایم اینجا
شوگا: برگرد
تهیونگ:براچی ؟!
شوگا: نمیفهمی ممکنه چه بلایی سرمون بیاد(داد)
نامجون:آروم باشین ببینم....تهیونگ تو واقعاً به این حرفا گوش دادی ؟
تهیونگ:من میخوام ات رو دوباره ببینم
جونگ کوک:تهیونگا منم میخوام ولی نمیشه اون مرده
جیمین:اون کیه ؟
جین:زنه..داره میاد این طرفی
نامجون:تهیونگ برگرد خطرناکه
تهیونگ:از کجا معلوم با ما کار داره ؟
با باز شدن در ماشین و نشستن اون دختر عقب بغل جیمین و شوگا همه از تعجب چشماشون چهارتا شد
شوگا:تو کی هستی ؟ از ماشین برو بیرون
با در آوردن ماسکش ...
جین:ات ...تویی؟
دروغ واقعی
دستم خورد به گوشیمو افتاد زمین نشستم تا گوشیمو بردارم اما چشمم افتاد به چیز هایی که بهتر بود نمیدیدمشون (مواد ها)
با تعجب داشتم بهشون نگاه می کردم که در اتاق زده شد پس سریع موادهارو کردم زیر تخت
تهیونگ: بله
نامجون: سلام
تهیونگ: سلام
نامجون:شوگا یه چیزایی میگه
تهیونگ:آره
نامجون: تهیونگا با این پیام های دروغ خودتو اذیت نکن
تهیونگ اگه یک درصد راست باشه چی
نامجون: اگه حتی یک درصدم راست باشه که من شک دارم باید دوباره پیام بده
سه روز بعد
با پیامی که به گوشیم اومد چشمام رو باز کردم از طرف همون ناشناس بود
؟: میدونم حرفمو باور نمی کنی اگه میخوای مطمعن بشی امشب ساعت یازده بیا به این آدرس (........)
سریع رفتم دم در اتاق جیمین
تهیونگ: جیمین
جیمین:بله
تهیونگ: بپوش امشب میریم بیرون
جیمین:کجا؟
تهیونگ: بعداً میفهمی
دم در اتاق بقیه هم رفتم و به همشون گفتم
ساعت یازده تو ماشین
جیهوپ:نمیخوای بگی براچی یک ساعته اینجاییم؟
تهیونگ:امروز دوباره ناشناسه پیام داد
جیمین: خب این چه ربطی داره
تهیونگ: گفت اگه میخوایم مطمعن بشیم ات زندست بیایم اینجا
شوگا: برگرد
تهیونگ:براچی ؟!
شوگا: نمیفهمی ممکنه چه بلایی سرمون بیاد(داد)
نامجون:آروم باشین ببینم....تهیونگ تو واقعاً به این حرفا گوش دادی ؟
تهیونگ:من میخوام ات رو دوباره ببینم
جونگ کوک:تهیونگا منم میخوام ولی نمیشه اون مرده
جیمین:اون کیه ؟
جین:زنه..داره میاد این طرفی
نامجون:تهیونگ برگرد خطرناکه
تهیونگ:از کجا معلوم با ما کار داره ؟
با باز شدن در ماشین و نشستن اون دختر عقب بغل جیمین و شوگا همه از تعجب چشماشون چهارتا شد
شوگا:تو کی هستی ؟ از ماشین برو بیرون
با در آوردن ماسکش ...
جین:ات ...تویی؟
۳.۰k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.