Pt
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt³⁶"
آرا: +ن..نه چیزه.. یعنی باید برم! آره...
خندیدم و سری به نشونه تاسف تکون دادم.
کوک: _خب به سلامت...
گوشیم رو در آوردم و واشه شینجه نوشتم:
"اگه خانم خواستن برن برسونشون خونه"
و رفتم سمت راه پله...
آرا دویید دنبالم و گفت: +چجوری برممم آخههه؟! من رو دزدیدییی... نمیزارن برممم
کوک: _به نگهبان ها اطلاع دادم... خواستی بری میبرنت.
خواست چیزی بگه که چندتا پله بالا رفتم.
خوابم میومد و دلم میخواست بخوابم...
( ویو آرا )
آیششش... کجا رفت اون بالا؟!
برگشتم عقب و دوباره نگاهی به عمارت بزرگش کردم.
خدمه هایی که حتی سربالا نمیگرفتن تو صورتت نگاه کنن و کاملا رام بودن!
خوب بلند بود کاری کنه رام بشی و تاییدش کنی!
کسی ظاهرا حتی حق نداشت به مهمون های جونگکوک نگاه کنه که کسی نگاهم نمیکرد.
هرکس کار خودش رو میکرد...
دوباره به انتهای راه پله نگاه کردم و حس فوضولی بهم غلبه کرد!
مثل یه موش از پله ها بالا رفتم و سرک کشیدم.
اوفففف اینجا خیلی بزرگ بود.
کلی در بود، رفتم سمت یکی از در ها و...
خواستم بازش کنم که قفل بود... همچنان در بعدی و بعدی... یه در خاص دیدم که صورتی رنگ بود! اونم قفل بود پووووف!
یه در انتهای سالن تک و تنها بود.
سمت در رفتم و ناامید دستگیره اش رو محکم کشیدم.
اما با باز شدنش و دیدن جونگ کوک اونم ل...ختتت جیغ فرابنفشی کشیدم و رو محکم بستم...
دوییدم سمت راه پله وااای آبروم رفتتتت...
از پله ها دوتا یکی پایین رفتم.
آرا: +ن..نه چیزه.. یعنی باید برم! آره...
خندیدم و سری به نشونه تاسف تکون دادم.
کوک: _خب به سلامت...
گوشیم رو در آوردم و واشه شینجه نوشتم:
"اگه خانم خواستن برن برسونشون خونه"
و رفتم سمت راه پله...
آرا دویید دنبالم و گفت: +چجوری برممم آخههه؟! من رو دزدیدییی... نمیزارن برممم
کوک: _به نگهبان ها اطلاع دادم... خواستی بری میبرنت.
خواست چیزی بگه که چندتا پله بالا رفتم.
خوابم میومد و دلم میخواست بخوابم...
( ویو آرا )
آیششش... کجا رفت اون بالا؟!
برگشتم عقب و دوباره نگاهی به عمارت بزرگش کردم.
خدمه هایی که حتی سربالا نمیگرفتن تو صورتت نگاه کنن و کاملا رام بودن!
خوب بلند بود کاری کنه رام بشی و تاییدش کنی!
کسی ظاهرا حتی حق نداشت به مهمون های جونگکوک نگاه کنه که کسی نگاهم نمیکرد.
هرکس کار خودش رو میکرد...
دوباره به انتهای راه پله نگاه کردم و حس فوضولی بهم غلبه کرد!
مثل یه موش از پله ها بالا رفتم و سرک کشیدم.
اوفففف اینجا خیلی بزرگ بود.
کلی در بود، رفتم سمت یکی از در ها و...
خواستم بازش کنم که قفل بود... همچنان در بعدی و بعدی... یه در خاص دیدم که صورتی رنگ بود! اونم قفل بود پووووف!
یه در انتهای سالن تک و تنها بود.
سمت در رفتم و ناامید دستگیره اش رو محکم کشیدم.
اما با باز شدنش و دیدن جونگ کوک اونم ل...ختتت جیغ فرابنفشی کشیدم و رو محکم بستم...
دوییدم سمت راه پله وااای آبروم رفتتتت...
از پله ها دوتا یکی پایین رفتم.
- ۳.۷k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط