حس شیرین عشق
حس شیرین عشق
Part:2
... ...... ....... .. ... ...... .... ... .... .... .... ..
که دیدم جیمین با عجله ب سمت در اتاق هجوم اورد و گفت
جیمین:آیلاا حالت خوبه تب نداری سردرد داری سرگیجه داری خوبی؟؟؟*نگران*
آیلا:موچی کوچولو یکم نفس بگیر وای حالم خوبه ممنونم که رسوندیم بیمارستان واقعا ازت ممنونم جیمینی
جیمین:خاهش میکنم آیلا و اینکه دکتر گفته باید بیشتر غذا بخوری و ب خودت برسی وگرنه دوباره مریض میشی و اینکه کارای بیمارستان رو اوکی کردم میتونیم بریم
آیلا:باشه
ویو خونه
رسیدم خونه با جیمین خدافظی کردم رفتم داخل خونه که دیدم هه جی نگران رو مبل نشسته ساعت رو نگاه کردم وای شت ساعت ۷غروب بود هه جی یعنی از ساعت ۶منتظرم بود شت
هه جی:دختره ی حمال برقی تا این ساعت کجا بودی؟*عصبی*
آیلا:هه جی معذرت میخام ولی وقتی تو رفتی*داستان رو تعریف میکنه*
(اینو بگم که هه جی وقتی ساعت ۸ صبح رفت کافه آیلا ساعت ۳بیهوش شد و یکم تو بیمارستان یعنی یک ساعت بیهوش بود و من ساعتا رو نزدم ولی خب شما اینو بخونین میفهمین عزیزانم😃🦋 و اینکه جیمین آیلا رو برده بود بیرون)
هه جی:وای آیلا چرا بهم نگفتی الان خوبی؟*نگران*
آیلا:آره خوبم نگران نباش*لبخند*
رفتم تو اتاقم و هه جی هم رفت تو اتاقش خابیدم وتاااا صبح...
پارت بعد رو وقتی لایکا زیاد باشه میزارممم
Part:2
... ...... ....... .. ... ...... .... ... .... .... .... ..
که دیدم جیمین با عجله ب سمت در اتاق هجوم اورد و گفت
جیمین:آیلاا حالت خوبه تب نداری سردرد داری سرگیجه داری خوبی؟؟؟*نگران*
آیلا:موچی کوچولو یکم نفس بگیر وای حالم خوبه ممنونم که رسوندیم بیمارستان واقعا ازت ممنونم جیمینی
جیمین:خاهش میکنم آیلا و اینکه دکتر گفته باید بیشتر غذا بخوری و ب خودت برسی وگرنه دوباره مریض میشی و اینکه کارای بیمارستان رو اوکی کردم میتونیم بریم
آیلا:باشه
ویو خونه
رسیدم خونه با جیمین خدافظی کردم رفتم داخل خونه که دیدم هه جی نگران رو مبل نشسته ساعت رو نگاه کردم وای شت ساعت ۷غروب بود هه جی یعنی از ساعت ۶منتظرم بود شت
هه جی:دختره ی حمال برقی تا این ساعت کجا بودی؟*عصبی*
آیلا:هه جی معذرت میخام ولی وقتی تو رفتی*داستان رو تعریف میکنه*
(اینو بگم که هه جی وقتی ساعت ۸ صبح رفت کافه آیلا ساعت ۳بیهوش شد و یکم تو بیمارستان یعنی یک ساعت بیهوش بود و من ساعتا رو نزدم ولی خب شما اینو بخونین میفهمین عزیزانم😃🦋 و اینکه جیمین آیلا رو برده بود بیرون)
هه جی:وای آیلا چرا بهم نگفتی الان خوبی؟*نگران*
آیلا:آره خوبم نگران نباش*لبخند*
رفتم تو اتاقم و هه جی هم رفت تو اتاقش خابیدم وتاااا صبح...
پارت بعد رو وقتی لایکا زیاد باشه میزارممم
۵.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.