قلبم برای توست p²¹
قلبم برای توست p²¹
ویو یونا
داشتم میرفتم سمت میز خودمون که از کنار میز کیم رد شدم.. همه دخترا ریخته بودن سر میزش و ازش امضا میخواستن و باهاش عکس میگرفتن.. مگه بازیگری چیزی بود؟ پوزخندی زدم و رد شدم. که دیدم وقتی رد شدم نگاهم کرد.. رفتم سمت میزمون و نشستم که بچه ها سوالی نگاهم میکردن
یونا: نگران نشید دوست قدیمیم بود..
بچه ها: اهان..
کوک: عه بچه ها دارن پذیرایی میکننن
یونا: اخ جوننن
مینهو: عه زشته یجوری رفتار میکنن انگار نخورده ان:/
کوک: خب گشنمونه
یونا: راست میگه خب:/
یونگی: خیلی خوب بابا آبرومون و بردید..
یونا: تو خودت نبودی که میگفتی چرا پذیرایی نمیکنن؟:/
یونگی: خب حالا من یه چیزی گفتم تو نباید جدی بگیری که:/
توماس اومد سمتمون و یه لبخندی به هممون زد..
توماس: هلو گایز.. چیزی کم و کسر نداید؟
مینهو: سلام .. مرسی..
توماس: دخترا خوب ازشون پذیرایی کنید
دخترا: چشم جناب توماس...
وقتی پذیرایی کردن تموم شد یهو گله ای دختر اومدن سمت میز ما و داد میزدن(جین اوپاااا) جین بدبخت که ترسید آب پرید تو گلوش.. منم که داشتم از خنده غش میکردم.. جیهوپ که کنار جین بود زد پشتت.. وقتی سرفش بند اومد نگاهی به صف دخترا و پسرا کرد که اومده بودن باهاش عکس بگیرن و امضا بگیرن.. حواسم پیش اونا بود که دیدم کوک نیست.. که یهو پام کشیده شد نگاهی به زیر میز انداختم که دیدم کوک زیر میزه و داره بهم اشاره میکنه ساکت باشم.. منطورش و گرفتم و عادی شدم..
نگاهم دوباره افتاد به صف تموم نشدنی بچه ها که با ذوق با جین عکس میگرفتن.. جینم با کمال میل انجام میداد..
یونا: بچه ها جیمین کو؟
مینهو آروم در گوشم گفت: ساکت باش رفته اون طرف داره عکس میگیره.. هیچی نگیاا
یونا: اوکی..
(گایز یه توضیحی بدم، جین و کوک علاوه بر دانش آموز بودن مدلن هستن و بخاطر همینه که خیلی معروفن و همه دوسشون دارن جیمینیم پدرش یه کارگردان معروفه و بخاطر همینه... البته خودشم بخاطر کیوتیش و خوشگلیش تو مدرسه معروفه)
صف طولانی که تموم شد جین یه نفس راحتی کشیدد
جین: هوف خوشگلیم دردسر داره ها..
با پام زدم به جونگ کوک
یونا: کوکی بیا بالا رفتن...
جونگ کوک خیلی آروم اومد بالا و سر جاش نشست و یکم خم شد که پیدا نباشه..
کوک: بخاطر همین چیزاعه که دوست ندارم بیام مهمونی توماس..
بعد ۵ دقیقه جیمینم اومد نشست سر جاش..
یونا: خوش گذشت؟
جیمین: چه خوشی.. خسته شدم بابا..
یونگی: خداروشکر ما معروف نیستیم:/
نامجون: بیخود به دلت صابون نزن اگر اون گوشه و نگاه کنی میفهمی..
همه نگاها رفت سمت جایی که نامجون گفت.. سه تا دختر داشتن به یونگی نگاه میکردن و میخندیدن و پچ پچ میکردن..
کیومی: خوبه والا.. حالا پرنده هم مارو نگا نمیکنه:/
یونا: وای😂 حالا نه دیگه اونقدرا..
مینهو: تو چی میگی تو که خوشگلی:/
یونا: خب شماعم خوشگلید:)
_______________________
سلاممم خوبیدد؟؟ پارت جدید خدمتتون🥺💗
ببینید چه ادمین خوبیم دارم زود به زود پارت میزارم😌😂 شماعم لوطفا حمایت کنیدد مرسیی🫂🤍
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
ویو یونا
داشتم میرفتم سمت میز خودمون که از کنار میز کیم رد شدم.. همه دخترا ریخته بودن سر میزش و ازش امضا میخواستن و باهاش عکس میگرفتن.. مگه بازیگری چیزی بود؟ پوزخندی زدم و رد شدم. که دیدم وقتی رد شدم نگاهم کرد.. رفتم سمت میزمون و نشستم که بچه ها سوالی نگاهم میکردن
یونا: نگران نشید دوست قدیمیم بود..
بچه ها: اهان..
کوک: عه بچه ها دارن پذیرایی میکننن
یونا: اخ جوننن
مینهو: عه زشته یجوری رفتار میکنن انگار نخورده ان:/
کوک: خب گشنمونه
یونا: راست میگه خب:/
یونگی: خیلی خوب بابا آبرومون و بردید..
یونا: تو خودت نبودی که میگفتی چرا پذیرایی نمیکنن؟:/
یونگی: خب حالا من یه چیزی گفتم تو نباید جدی بگیری که:/
توماس اومد سمتمون و یه لبخندی به هممون زد..
توماس: هلو گایز.. چیزی کم و کسر نداید؟
مینهو: سلام .. مرسی..
توماس: دخترا خوب ازشون پذیرایی کنید
دخترا: چشم جناب توماس...
وقتی پذیرایی کردن تموم شد یهو گله ای دختر اومدن سمت میز ما و داد میزدن(جین اوپاااا) جین بدبخت که ترسید آب پرید تو گلوش.. منم که داشتم از خنده غش میکردم.. جیهوپ که کنار جین بود زد پشتت.. وقتی سرفش بند اومد نگاهی به صف دخترا و پسرا کرد که اومده بودن باهاش عکس بگیرن و امضا بگیرن.. حواسم پیش اونا بود که دیدم کوک نیست.. که یهو پام کشیده شد نگاهی به زیر میز انداختم که دیدم کوک زیر میزه و داره بهم اشاره میکنه ساکت باشم.. منطورش و گرفتم و عادی شدم..
نگاهم دوباره افتاد به صف تموم نشدنی بچه ها که با ذوق با جین عکس میگرفتن.. جینم با کمال میل انجام میداد..
یونا: بچه ها جیمین کو؟
مینهو آروم در گوشم گفت: ساکت باش رفته اون طرف داره عکس میگیره.. هیچی نگیاا
یونا: اوکی..
(گایز یه توضیحی بدم، جین و کوک علاوه بر دانش آموز بودن مدلن هستن و بخاطر همینه که خیلی معروفن و همه دوسشون دارن جیمینیم پدرش یه کارگردان معروفه و بخاطر همینه... البته خودشم بخاطر کیوتیش و خوشگلیش تو مدرسه معروفه)
صف طولانی که تموم شد جین یه نفس راحتی کشیدد
جین: هوف خوشگلیم دردسر داره ها..
با پام زدم به جونگ کوک
یونا: کوکی بیا بالا رفتن...
جونگ کوک خیلی آروم اومد بالا و سر جاش نشست و یکم خم شد که پیدا نباشه..
کوک: بخاطر همین چیزاعه که دوست ندارم بیام مهمونی توماس..
بعد ۵ دقیقه جیمینم اومد نشست سر جاش..
یونا: خوش گذشت؟
جیمین: چه خوشی.. خسته شدم بابا..
یونگی: خداروشکر ما معروف نیستیم:/
نامجون: بیخود به دلت صابون نزن اگر اون گوشه و نگاه کنی میفهمی..
همه نگاها رفت سمت جایی که نامجون گفت.. سه تا دختر داشتن به یونگی نگاه میکردن و میخندیدن و پچ پچ میکردن..
کیومی: خوبه والا.. حالا پرنده هم مارو نگا نمیکنه:/
یونا: وای😂 حالا نه دیگه اونقدرا..
مینهو: تو چی میگی تو که خوشگلی:/
یونا: خب شماعم خوشگلید:)
_______________________
سلاممم خوبیدد؟؟ پارت جدید خدمتتون🥺💗
ببینید چه ادمین خوبیم دارم زود به زود پارت میزارم😌😂 شماعم لوطفا حمایت کنیدد مرسیی🫂🤍
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
۴.۶k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.