☆♡پارت: ۱۲♡☆
☆♡پارت: ۱۲♡☆
ماشینو روشن کرد و راه افتادیم...
توی راه سکوت بد و سنگینی بینمون بود.. همین طوری هم بهتر بود اصلا دوست نداشتم راجب چیزی حرف بزنم... اما جونگ کوک تصمیم گرفت این سکوت بینمونو بشکنه...
جونگ کوک: خب.. نگفتی چرا؟
سوجین: چیو نگفتم؟
جونگ کوک: که چرا اونجا کار میکنی؟
سوجین: به توچه؟
جونگ کوک: خب کنجکاو شدم...
سوجین: نشو! کنجکاو نشو!
جونگ کوک: باشه باشه حالا عصبانی نشو.. اما بدون تا وقتی جواب سوالامو ندی دست از سرت بر نمیدارم...
سوجین: هرطور دوست داری...
جونگ کوک: خب راه خونتون از کدوم وره؟
سوجین: اونور... بعد از اینجا بپیچ به راست و یکم میستقیم برو بعد وقتی رسیدیم بهت میگم...
جونگ کوک: باشه...
دوباره بینمون سکوت شکل گرفت...
یکم بعد رسیدیم...
سوجین: رسیدیم.. همینجاست...
ماشینو نگه داشت...
سوجین: خب.. ممنون که رسوندیم.. خداحافظ...
جونگ کوک: خواهش میکنم.. فردا می بینمت...
در ماشینو باز کردم و رفتم بیرون... رفتم جلوی در خونه و در باز کردم اونم ماشینشو روشن کرد و رفت... منم رفتم توی خونه...
سوجین: مین سوووو! من اومدم!
رفتم تو که دیدم صدایی ازش نمیاد و تونجا نیست.. رفتم تو اتاق و دیدم که با حالت خیلی کیوتی خواب بود و باز پتو رو از رو خودش زده بود اونور.. رفتم جلو تر و پتو رو کشیدم روش که غلتی تو خواب زد و با حالت خواب الو و وقتی که با حالت کیوتی چشماشو میمالوند بلند شد و رو تخت نشست...
مین سو: ام.. سو.. جین.. اومدی؟
سوجین: اوهوم...
مین سو: کی اومدی؟
سوجین: همین یکم پیش..
مین سو: اها.. شام درست کردم اگه چیزی نخوردی تو یخچال هست گرم من بخور بعد بیا بخواب فردام دانشگاه داریم..
سوجین: باشه مرسی.. فعلا لباسامو عوض کنم...
بچه ها فعلا همین ی پارت و بخونین فردا سه پارت میزارم.. الان خیلی خوابم میاد نمی تونم بنویسم😔
شبتون به زیباییه ستاره ها✨🌠💖
ماشینو روشن کرد و راه افتادیم...
توی راه سکوت بد و سنگینی بینمون بود.. همین طوری هم بهتر بود اصلا دوست نداشتم راجب چیزی حرف بزنم... اما جونگ کوک تصمیم گرفت این سکوت بینمونو بشکنه...
جونگ کوک: خب.. نگفتی چرا؟
سوجین: چیو نگفتم؟
جونگ کوک: که چرا اونجا کار میکنی؟
سوجین: به توچه؟
جونگ کوک: خب کنجکاو شدم...
سوجین: نشو! کنجکاو نشو!
جونگ کوک: باشه باشه حالا عصبانی نشو.. اما بدون تا وقتی جواب سوالامو ندی دست از سرت بر نمیدارم...
سوجین: هرطور دوست داری...
جونگ کوک: خب راه خونتون از کدوم وره؟
سوجین: اونور... بعد از اینجا بپیچ به راست و یکم میستقیم برو بعد وقتی رسیدیم بهت میگم...
جونگ کوک: باشه...
دوباره بینمون سکوت شکل گرفت...
یکم بعد رسیدیم...
سوجین: رسیدیم.. همینجاست...
ماشینو نگه داشت...
سوجین: خب.. ممنون که رسوندیم.. خداحافظ...
جونگ کوک: خواهش میکنم.. فردا می بینمت...
در ماشینو باز کردم و رفتم بیرون... رفتم جلوی در خونه و در باز کردم اونم ماشینشو روشن کرد و رفت... منم رفتم توی خونه...
سوجین: مین سوووو! من اومدم!
رفتم تو که دیدم صدایی ازش نمیاد و تونجا نیست.. رفتم تو اتاق و دیدم که با حالت خیلی کیوتی خواب بود و باز پتو رو از رو خودش زده بود اونور.. رفتم جلو تر و پتو رو کشیدم روش که غلتی تو خواب زد و با حالت خواب الو و وقتی که با حالت کیوتی چشماشو میمالوند بلند شد و رو تخت نشست...
مین سو: ام.. سو.. جین.. اومدی؟
سوجین: اوهوم...
مین سو: کی اومدی؟
سوجین: همین یکم پیش..
مین سو: اها.. شام درست کردم اگه چیزی نخوردی تو یخچال هست گرم من بخور بعد بیا بخواب فردام دانشگاه داریم..
سوجین: باشه مرسی.. فعلا لباسامو عوض کنم...
بچه ها فعلا همین ی پارت و بخونین فردا سه پارت میزارم.. الان خیلی خوابم میاد نمی تونم بنویسم😔
شبتون به زیباییه ستاره ها✨🌠💖
۱۳.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.