لجبازی های عاشقانه( پارت۱۵)
لجبازی های عاشقانه( پارت۱۵)
& ا.ت جرعت داری برو ببین چیکارت میکنم
ک . واقعا که حتی جلوی منم داری تهدیدش میکنی
ن . ا.ت باما میاد فهمیدی ؟
& من شوهرشم
ک . شوهر؟(پوزخند)چه شوهری چی میگی روانی تو چجور شوهری هستی
امد جلو دست منو گرفت
ک . نگاه کن دست خواهرمو ببین کار توجه میبینی
& من دیشب واقعا حالم خوب نبود
ک . این به این معنی نیست که هر بلایی میخوای سر خواهر من بیاری فهمیدی؟ الانم ا.ت بامن میاد
& بهت گفتم نه (داد)
شروع کرد به پاچه گرفتن
* بس کنید (داد و گریه) من میخوام برم کانادا میخوام یک مدت پیش خالم باشم
& چی (داد)
* سر من داد نزن . به مدت یک هفته میرم اونجا تا حال و هوام عوض بشه
رفتم چمدونم بستم و با کوک رفتم سمت فرودگاه و با اولین پرواز رفتم کانادا
۶ روز بعد
۶ روز شده بود که تهیونگ رو ندیدم راستش دلم یکم واسش تنگ شده با خالم کلی درد و دل کردم اون راست میگفت به هرحال هرکسی یک بار اشتباه میکنه تصمیم گرفت امروز برم درسته یک هفته نشده اما میرم چون میخوام سوپرایزش کنم امروز شرکت تعطیله پس باید خونه باشه
سئول
نزدیکای خونه بودم رسیدم آروم درو با کلید باز کردم و رفتم داخل حیاط رو آروم آروم طی کردم و رسیدم به در اصلی اونم آروم باز کردم و رفتم داخل بر خلاف توقعم برقا خاموش بودن فقط صدا هایی از داخل اتاق میآمد حدس زدم باید اونجا باشه رفتم بالا به پله که رسیدم پارچه قرمزی توجهم رو جلب کرد نزدیک تر رفتم که یک لباس زنونه دیدم
نه نه نبايد چیزی که فکر میکنم باشه سریع به سمت اتاق حرکت کردم درو اروم باز کردم از لای در دید زدم تهیونگ و یک زنه روی تختی که ۶ روز پیش من و تهیونگ روش رابطه داشتیم داشتن همو می بوسیدن اشکام جاری شد اما من تهیونگ رو دوست داشتم درو محکم باز کردم زنه یک دست از لباس راحتی های منو پوشیده بود توجه تهیونگ و زنه به من جلب شد
& تتتت.... تو اینجا چیکار میکنی
* تو داری به من خیانت میکنی
زنه که متوجه موضوع شده بود میخواست بره که موهاشو گرفتم و کشیدم
* راحتت نمیزارم عوضی ازت انتقام میگیرم زنیکه موهاشو محکم گرفتم بردمش پایین رفتیم داخل حیاط از در خونه انداختمش بیرون جوری که افتاد زمین و زانوش زخم شد رفتم داخل و چمدونمو برداشتم
& ا . تتت کجا میری
* اسم منو به زبونت نیارررر
بدو بدو از اونجا امدم بیرون با ماشینم رفتم خونه مامان بابام بعد تعریف کردن کل ماجرا از پدرم خواستم که کارای طلاق رو انجام بده
& ا.ت جرعت داری برو ببین چیکارت میکنم
ک . واقعا که حتی جلوی منم داری تهدیدش میکنی
ن . ا.ت باما میاد فهمیدی ؟
& من شوهرشم
ک . شوهر؟(پوزخند)چه شوهری چی میگی روانی تو چجور شوهری هستی
امد جلو دست منو گرفت
ک . نگاه کن دست خواهرمو ببین کار توجه میبینی
& من دیشب واقعا حالم خوب نبود
ک . این به این معنی نیست که هر بلایی میخوای سر خواهر من بیاری فهمیدی؟ الانم ا.ت بامن میاد
& بهت گفتم نه (داد)
شروع کرد به پاچه گرفتن
* بس کنید (داد و گریه) من میخوام برم کانادا میخوام یک مدت پیش خالم باشم
& چی (داد)
* سر من داد نزن . به مدت یک هفته میرم اونجا تا حال و هوام عوض بشه
رفتم چمدونم بستم و با کوک رفتم سمت فرودگاه و با اولین پرواز رفتم کانادا
۶ روز بعد
۶ روز شده بود که تهیونگ رو ندیدم راستش دلم یکم واسش تنگ شده با خالم کلی درد و دل کردم اون راست میگفت به هرحال هرکسی یک بار اشتباه میکنه تصمیم گرفت امروز برم درسته یک هفته نشده اما میرم چون میخوام سوپرایزش کنم امروز شرکت تعطیله پس باید خونه باشه
سئول
نزدیکای خونه بودم رسیدم آروم درو با کلید باز کردم و رفتم داخل حیاط رو آروم آروم طی کردم و رسیدم به در اصلی اونم آروم باز کردم و رفتم داخل بر خلاف توقعم برقا خاموش بودن فقط صدا هایی از داخل اتاق میآمد حدس زدم باید اونجا باشه رفتم بالا به پله که رسیدم پارچه قرمزی توجهم رو جلب کرد نزدیک تر رفتم که یک لباس زنونه دیدم
نه نه نبايد چیزی که فکر میکنم باشه سریع به سمت اتاق حرکت کردم درو اروم باز کردم از لای در دید زدم تهیونگ و یک زنه روی تختی که ۶ روز پیش من و تهیونگ روش رابطه داشتیم داشتن همو می بوسیدن اشکام جاری شد اما من تهیونگ رو دوست داشتم درو محکم باز کردم زنه یک دست از لباس راحتی های منو پوشیده بود توجه تهیونگ و زنه به من جلب شد
& تتتت.... تو اینجا چیکار میکنی
* تو داری به من خیانت میکنی
زنه که متوجه موضوع شده بود میخواست بره که موهاشو گرفتم و کشیدم
* راحتت نمیزارم عوضی ازت انتقام میگیرم زنیکه موهاشو محکم گرفتم بردمش پایین رفتیم داخل حیاط از در خونه انداختمش بیرون جوری که افتاد زمین و زانوش زخم شد رفتم داخل و چمدونمو برداشتم
& ا . تتت کجا میری
* اسم منو به زبونت نیارررر
بدو بدو از اونجا امدم بیرون با ماشینم رفتم خونه مامان بابام بعد تعریف کردن کل ماجرا از پدرم خواستم که کارای طلاق رو انجام بده
۸۶.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.