لجبازی های عاشقانه( پارت ۱۴ )
لجبازی های عاشقانه( پارت ۱۴ )
تهیونگ امد داخل انگار خیلی مست بود
* تو ....رفته بودی بار
& خفه شو
* ا.....
& گفتم خفه شو صدات رو مخمه فهمیدی(داد)
با داد زدنش ترسیدم یهو یه لیوان رو زد به دیوار لیوان شکست و به ۱۰۰۰ تیکه تقسیم شد رفت سمت خورده شیشه های لیوان یک تیکه برداشت و آمد سمت من دستمو محکم گرفت
* ولمممم کننن(جیغ)
یهو با تیکه شیشه روی دستم یه ضربدر کشید سوزشش زیاد بود اشکام جاری شد و شروع کردم به گریه کردن شر شر گریه میکردم تهیونگ رفت بالا تو اتاق بعد از چند دقیقه دستمو گرفت و منم برد بالا لباسامو جر داد لباسای خودسم جر داد
۰۰۰۰۰ سانسور۰۰۰۰۰۰( دیگه پرو نشین)
زیر دلم درد میکرد لباسامو به سختی پوشیدم تهیونگ رفته بود دوش بگیره رفتم سمت آشپزخانه و دستمو باند پیچی کردم خون ریزیش زیاد بود اما به سختی بندش اوردم دوست نداشتم با اون آدم تو یه اتاق باشم برای همین روی کاناپه خوابم برد
صبح
صبحانه خوردم رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون تهیونگ هنوز خواب بود لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم رفتم پایین که زنگ در خورد
درو باز کردم جونگ کوک و نامجون دوست صمیمیش بودن
* اوه داداشی بیان تو
آمدن تو و نشستن
ک .ا.ت چرا چشمات قرمزه گریه کردی ؟
* نه فقط یک خورده کم خوابیدم قهوه میخورین؟
ک . اره
ن . منم میخورم
رفتم قهوه درست کردم و آوردم قهوه نامجون رو گذاشتم میخواستم قهوه کوک رو بزارم که مچ دستمو گرفت
ک . این چیه رو دستت
* ه.....هیچی
ک . ا.ت به من دروغ نگو
* چیزه خواصی نیست دیشب تهیونگ حالش خوب نبود لیوان رو شکوند و با یک تیکه اینو روی دستم کشید ولی چیز مهمی نیست حالش خوب نبود
ک . ا . تتتت واقعا فکر میکنی چیز مهمی نیست یعنی هربار حالش بد بود باید این کارو انجام بده ؟ (داد) برو وسایلتو جمع کم میریم خونه من (داد بلند تر۹
& ا.ت هیچ جا نمیاد
ک . اجازه ا.ت دست تو نیست دست برادرشه ا.ت برو وسایلتو جمع کن
میخواستم برم که تهیونگ گفت
تهیونگ امد داخل انگار خیلی مست بود
* تو ....رفته بودی بار
& خفه شو
* ا.....
& گفتم خفه شو صدات رو مخمه فهمیدی(داد)
با داد زدنش ترسیدم یهو یه لیوان رو زد به دیوار لیوان شکست و به ۱۰۰۰ تیکه تقسیم شد رفت سمت خورده شیشه های لیوان یک تیکه برداشت و آمد سمت من دستمو محکم گرفت
* ولمممم کننن(جیغ)
یهو با تیکه شیشه روی دستم یه ضربدر کشید سوزشش زیاد بود اشکام جاری شد و شروع کردم به گریه کردن شر شر گریه میکردم تهیونگ رفت بالا تو اتاق بعد از چند دقیقه دستمو گرفت و منم برد بالا لباسامو جر داد لباسای خودسم جر داد
۰۰۰۰۰ سانسور۰۰۰۰۰۰( دیگه پرو نشین)
زیر دلم درد میکرد لباسامو به سختی پوشیدم تهیونگ رفته بود دوش بگیره رفتم سمت آشپزخانه و دستمو باند پیچی کردم خون ریزیش زیاد بود اما به سختی بندش اوردم دوست نداشتم با اون آدم تو یه اتاق باشم برای همین روی کاناپه خوابم برد
صبح
صبحانه خوردم رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون تهیونگ هنوز خواب بود لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم رفتم پایین که زنگ در خورد
درو باز کردم جونگ کوک و نامجون دوست صمیمیش بودن
* اوه داداشی بیان تو
آمدن تو و نشستن
ک .ا.ت چرا چشمات قرمزه گریه کردی ؟
* نه فقط یک خورده کم خوابیدم قهوه میخورین؟
ک . اره
ن . منم میخورم
رفتم قهوه درست کردم و آوردم قهوه نامجون رو گذاشتم میخواستم قهوه کوک رو بزارم که مچ دستمو گرفت
ک . این چیه رو دستت
* ه.....هیچی
ک . ا.ت به من دروغ نگو
* چیزه خواصی نیست دیشب تهیونگ حالش خوب نبود لیوان رو شکوند و با یک تیکه اینو روی دستم کشید ولی چیز مهمی نیست حالش خوب نبود
ک . ا . تتتت واقعا فکر میکنی چیز مهمی نیست یعنی هربار حالش بد بود باید این کارو انجام بده ؟ (داد) برو وسایلتو جمع کم میریم خونه من (داد بلند تر۹
& ا.ت هیچ جا نمیاد
ک . اجازه ا.ت دست تو نیست دست برادرشه ا.ت برو وسایلتو جمع کن
میخواستم برم که تهیونگ گفت
۸۴.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.