نفرتی که تبدیل به عشق شد.
نفرتی که تبدیل به عشق شد.
P28
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی ماشین
(ویو کوک)
با سرعت بالا داشتم میروند ا.ت هم داشت گریه میکرد
+ار...هق ..ارباب..هق. ..به خدا....
_ساکت باش
ارباب...هق ....هق ار....
_خفه شو(داد)میدونستم ، میدونستم میخواستی فرار کنی میدونستم از اول هم نباید بهت اعتماد میکردم
+هق.....هق..
_ بازی دادن دل من چه حسی داره ؟؟ برات راحته ؟ منم که خام تو شدم فکر کردم واقعا دوستم داری فکر کردم میتونم بهت اعتماد کنم ولی ، ولی اشتباه کردم(داد)
بعد گفتن حرفام شروع به بلند گریه کردن کرد
رسیدیم پیاده شدم و در سمتش رو باز کردم دستش رو گرفتم و کشیدم بردمش توی عمارت برگشتیم به خونه خودم
کشون کشون بردمش بالا توی اتاقش پرتش کردم روی تخت با قدم های محکم از اتاق بیرون اومدم و در رو قفل کردم
(۳ ساعت بعد ویوکوک)
الان یه ساعتی میشه که اومدیم ا.ت هنوز داره گریه میکنه اعصابم رو حسابی داغون کرده بود بلند شدم و رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم که دیدم روی زمین نشسته و داره اشک میریزه وقتی منو دید یه نگاهی بهم انداخت پسرش رو پایین گرفت و دوباره گریه کرد
رفتم بازوش رو گرفتم و بلندش کردم بردمش سمت دستشور شیر آب رو باز کردم دوستم رو بردم زیر آب و به صورتش زدم صورتش رو شستم و میخواستم با حوله خشک کنم که ..؟؟؟؟!!؟!
پرید توی بغلم سریع از خودم جداش کردم
_فکر کردی دو بار گول میخورم ؟ نه سخت در اشتباهی از امروز همون ارباب و برده سابقیم
فهمیدی ؟(داد)
توی اتاق ولش کردم و رفتم به دفتر کارم
P28
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی ماشین
(ویو کوک)
با سرعت بالا داشتم میروند ا.ت هم داشت گریه میکرد
+ار...هق ..ارباب..هق. ..به خدا....
_ساکت باش
ارباب...هق ....هق ار....
_خفه شو(داد)میدونستم ، میدونستم میخواستی فرار کنی میدونستم از اول هم نباید بهت اعتماد میکردم
+هق.....هق..
_ بازی دادن دل من چه حسی داره ؟؟ برات راحته ؟ منم که خام تو شدم فکر کردم واقعا دوستم داری فکر کردم میتونم بهت اعتماد کنم ولی ، ولی اشتباه کردم(داد)
بعد گفتن حرفام شروع به بلند گریه کردن کرد
رسیدیم پیاده شدم و در سمتش رو باز کردم دستش رو گرفتم و کشیدم بردمش توی عمارت برگشتیم به خونه خودم
کشون کشون بردمش بالا توی اتاقش پرتش کردم روی تخت با قدم های محکم از اتاق بیرون اومدم و در رو قفل کردم
(۳ ساعت بعد ویوکوک)
الان یه ساعتی میشه که اومدیم ا.ت هنوز داره گریه میکنه اعصابم رو حسابی داغون کرده بود بلند شدم و رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم که دیدم روی زمین نشسته و داره اشک میریزه وقتی منو دید یه نگاهی بهم انداخت پسرش رو پایین گرفت و دوباره گریه کرد
رفتم بازوش رو گرفتم و بلندش کردم بردمش سمت دستشور شیر آب رو باز کردم دوستم رو بردم زیر آب و به صورتش زدم صورتش رو شستم و میخواستم با حوله خشک کنم که ..؟؟؟؟!!؟!
پرید توی بغلم سریع از خودم جداش کردم
_فکر کردی دو بار گول میخورم ؟ نه سخت در اشتباهی از امروز همون ارباب و برده سابقیم
فهمیدی ؟(داد)
توی اتاق ولش کردم و رفتم به دفتر کارم
۱۱.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.