چند وقته یه مرَضِ جدید گرفتم.
چند وقته یه مرَضِ جدید گرفتم.
صبح ها که بیدار میشم باید چند دقیقه بشینم و زُل بزنم به روبرو.
به این فکر کنم که رویاهای توی ذهنم برام خیلی واقعی شده و یا واقعییت هایی که داره توی زندگیم رُخ میده شبیه رویاهام شده؟
دقیقا همون شبایی که تا دیر وقت حرف میزنیم ، صبحش هَنگَم.
نمیدونم خواب دیدم که حرف میزدیم و کار به جاهای قشنگ رسیده بود توی صحبت ها ، یا راس راسکی داشتیم گُل میگفتیم و گُل میشنفتیم.
تفکیک ِ اینکه واقعا هستی توی زندگیم یا هنوز دارم خیالبافی میکنم یه کم طول میکشه.
یکی دو دقیقه زمان میبره تا مغزم یاری کنه و برم سمت گوشی و دایرکتت و ..
میام و دوباره پیام ها رو از اول میخونم.
شاید باورت نشه ولی با خوندن ِ دوباره ی نوشته هات هم ذوق میکنم.
یادته گفتم پاک نکن چَتو؟
هم واسه این مورد ِ عجیب و جدید میگفتم ، هم واسه اینکه عادت کردم وقتایی که نیستی برای رفع دلتنگی بشینم و حرفاتو از نو مرور کنم.
کجا بودم؟
آها صبح
من همونم که صبح بیدار میشه و اولین چیزی که میخواد تویی.
همونی که تنها فکر ِ توی سرش از اولین لحظه های بیدار شدن تویی و بس.
همونی که در طول روز مدام بفکرته و منتظره تا شب برسه و زل بزنه به صفحه ی دایرکتت .
همونی که دوست داره همه ی لحظه هاشو کنارت بگذرونه.
همونی که دلش میخواد همه خیابونای شهرو باهات قدم بزنه.
همون که میخواد جلو همه آدما دستتو بگیره.
همون که خوب قدرتو میدونه.
همون که بینهایت دوستت داره.
همون که واسه نگه داشتنت هرکاری میکنه
مَنم که شُهره ی شَهرم به عشق وَرزیدن
مَنم که دیده نَیالودِه ام به بَد دیدن
#دلنوشته
#عاشقانه
#نامتواری
@namotevari
#گیلان
#رشت
صبح ها که بیدار میشم باید چند دقیقه بشینم و زُل بزنم به روبرو.
به این فکر کنم که رویاهای توی ذهنم برام خیلی واقعی شده و یا واقعییت هایی که داره توی زندگیم رُخ میده شبیه رویاهام شده؟
دقیقا همون شبایی که تا دیر وقت حرف میزنیم ، صبحش هَنگَم.
نمیدونم خواب دیدم که حرف میزدیم و کار به جاهای قشنگ رسیده بود توی صحبت ها ، یا راس راسکی داشتیم گُل میگفتیم و گُل میشنفتیم.
تفکیک ِ اینکه واقعا هستی توی زندگیم یا هنوز دارم خیالبافی میکنم یه کم طول میکشه.
یکی دو دقیقه زمان میبره تا مغزم یاری کنه و برم سمت گوشی و دایرکتت و ..
میام و دوباره پیام ها رو از اول میخونم.
شاید باورت نشه ولی با خوندن ِ دوباره ی نوشته هات هم ذوق میکنم.
یادته گفتم پاک نکن چَتو؟
هم واسه این مورد ِ عجیب و جدید میگفتم ، هم واسه اینکه عادت کردم وقتایی که نیستی برای رفع دلتنگی بشینم و حرفاتو از نو مرور کنم.
کجا بودم؟
آها صبح
من همونم که صبح بیدار میشه و اولین چیزی که میخواد تویی.
همونی که تنها فکر ِ توی سرش از اولین لحظه های بیدار شدن تویی و بس.
همونی که در طول روز مدام بفکرته و منتظره تا شب برسه و زل بزنه به صفحه ی دایرکتت .
همونی که دوست داره همه ی لحظه هاشو کنارت بگذرونه.
همونی که دلش میخواد همه خیابونای شهرو باهات قدم بزنه.
همون که میخواد جلو همه آدما دستتو بگیره.
همون که خوب قدرتو میدونه.
همون که بینهایت دوستت داره.
همون که واسه نگه داشتنت هرکاری میکنه
مَنم که شُهره ی شَهرم به عشق وَرزیدن
مَنم که دیده نَیالودِه ام به بَد دیدن
#دلنوشته
#عاشقانه
#نامتواری
@namotevari
#گیلان
#رشت
۲۳.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۳