دلم وقتي كه مي گيرد تو مي آيي به ديدارم
دلم وقتي كه ميگيرد تو ميآيي به ديدارم
به من آهسته ميگويي "عزيزم دوستت دارم"
سرم بر شانهات، باور ندارم پيش من باشي
تو را در خواب ميبينم؟ بگو! يا اين كه بيدارم؟
نوازش ميكني با مهرباني گونههايم را
چه رقصي دارد انگشتت به روي بغض تب دارم
كنار لحظههاي تو دو فنجان قهوه ميريزم
اگرچه تلخ، شيرين است با لبخند هر بارم
كتابي ميگذاري روي ميزم، مهربان من
و ميگويي به آرامي كه: اين هم آخرين كارم
غروب شنبهاي ديگر برايم شعر ميخواني
تمام هفته را من از هواي عشق سرشارم
تنم خورشيد ميخواهد كنار ساحل امنت
من از شبهاي برف آلودهي اين شهر بيزارم
دلم ابريست از دست تمام بيتو بودنها
اگر باران بيايد، باز ميآيي به ديدارم؟!
به من آهسته ميگويي "عزيزم دوستت دارم"
سرم بر شانهات، باور ندارم پيش من باشي
تو را در خواب ميبينم؟ بگو! يا اين كه بيدارم؟
نوازش ميكني با مهرباني گونههايم را
چه رقصي دارد انگشتت به روي بغض تب دارم
كنار لحظههاي تو دو فنجان قهوه ميريزم
اگرچه تلخ، شيرين است با لبخند هر بارم
كتابي ميگذاري روي ميزم، مهربان من
و ميگويي به آرامي كه: اين هم آخرين كارم
غروب شنبهاي ديگر برايم شعر ميخواني
تمام هفته را من از هواي عشق سرشارم
تنم خورشيد ميخواهد كنار ساحل امنت
من از شبهاي برف آلودهي اين شهر بيزارم
دلم ابريست از دست تمام بيتو بودنها
اگر باران بيايد، باز ميآيي به ديدارم؟!
۱.۸k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.