چند پارتی کوک
چند پارتی کوک
پارت چهارم
کوک فهمید یونگی بدجوری عصبانیه برای همین رفت حیاط بیمارستان تا تو حال خودش باشه
-آخه چرا بهم هیچی نگفتی احمق؟ نمیگی میریم یه جایی یه کاری میکنیم بعد تو حالت بد میشه؟
کوک سرشو بین دستاش گرفت
-ای کاش خودم میفهمیدم....
یونگی جلوی در اتاق عمل وایساده بود و راه میرفت
اگه اتفاقی برای ا.ت میوفتاد چی؟
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
+چیشد؟؟
×حالشون خوبه...نگران نباشین اما به خاطر فشار زیادی که به قلبشون اومده باید بذارین یه مدت قلبش استراحت کنه و هیچ کاری انجام نده دو هفته باید اینجا باشن
+ب...باشه الان کجاست؟
×انتقالش دادیم به بخش اتاق ۲۱۵
یونگی تشکری کرد و به سمت اتاق رفت
....
بالاخره ا.ت چشماش رو باز کرد
به خاطر تاثیری بیهوش کننده ها همچنان کسل بود
سرش رو به اطراف حرکت داد تا شاید خوایش بپره!
یادش میاد آخرین بار توی راه پله های خونه ی جین غش کرد
اما اون الان کجا بود؟
+بیدار شدی؟
-اوپا!
ا.ت با دیدن یونگی لبخند زد
-من کجام؟
+دختره ی احمق! به خودت نمیگی این چه کاری بود که کردی؟؟ برای چی به کوک نگفتی ناراحتی قلبی داری؟ تازه اذیتت می کرد ساکت بودی و هیچی بهش نمیگفتی؟ حداقل به فکر خودت نیستی به فکر من باش!*داد*
ا.ت با شنیدن داد یونگی و حرف هاش بغض کرد و چند لحظه بعد زد زیر گریه
+ا.ت! من نمی خواستم که...
-اگه بهش میگفتم اونم ولم می کرد می رفت! من عاشق جونگکوکم دلم نمی خواد با دختر دیگه ای ببینمش!*گریه*
ا.ت با دستش سمت چپ سینش رو گرفت و نفس نفس میزد
+ا.ت لطفا آروم باش! دکتر کجاست؟؟
پارت چهارم
کوک فهمید یونگی بدجوری عصبانیه برای همین رفت حیاط بیمارستان تا تو حال خودش باشه
-آخه چرا بهم هیچی نگفتی احمق؟ نمیگی میریم یه جایی یه کاری میکنیم بعد تو حالت بد میشه؟
کوک سرشو بین دستاش گرفت
-ای کاش خودم میفهمیدم....
یونگی جلوی در اتاق عمل وایساده بود و راه میرفت
اگه اتفاقی برای ا.ت میوفتاد چی؟
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
+چیشد؟؟
×حالشون خوبه...نگران نباشین اما به خاطر فشار زیادی که به قلبشون اومده باید بذارین یه مدت قلبش استراحت کنه و هیچ کاری انجام نده دو هفته باید اینجا باشن
+ب...باشه الان کجاست؟
×انتقالش دادیم به بخش اتاق ۲۱۵
یونگی تشکری کرد و به سمت اتاق رفت
....
بالاخره ا.ت چشماش رو باز کرد
به خاطر تاثیری بیهوش کننده ها همچنان کسل بود
سرش رو به اطراف حرکت داد تا شاید خوایش بپره!
یادش میاد آخرین بار توی راه پله های خونه ی جین غش کرد
اما اون الان کجا بود؟
+بیدار شدی؟
-اوپا!
ا.ت با دیدن یونگی لبخند زد
-من کجام؟
+دختره ی احمق! به خودت نمیگی این چه کاری بود که کردی؟؟ برای چی به کوک نگفتی ناراحتی قلبی داری؟ تازه اذیتت می کرد ساکت بودی و هیچی بهش نمیگفتی؟ حداقل به فکر خودت نیستی به فکر من باش!*داد*
ا.ت با شنیدن داد یونگی و حرف هاش بغض کرد و چند لحظه بعد زد زیر گریه
+ا.ت! من نمی خواستم که...
-اگه بهش میگفتم اونم ولم می کرد می رفت! من عاشق جونگکوکم دلم نمی خواد با دختر دیگه ای ببینمش!*گریه*
ا.ت با دستش سمت چپ سینش رو گرفت و نفس نفس میزد
+ا.ت لطفا آروم باش! دکتر کجاست؟؟
۸۷.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.