پارت بیستم
پارت بیستم
بعد از بیست دقیقه رانندگی تهیونگ و ا.ت به پنت هاوس بلند و شیکی رسیدن!
×به خونه خوش اومدی
ا.ت نگاهی به خونه انداخت بعد پشت سر تهیونگ راه افتاد
سوار آسانسور شیشه ای شدن و به آخرین طبقه رفتن
تهیونگ کلید رو توی سوراخ در چرخوند و درو باز کرد
هانول و یوری که هر دوشون منتظر تهیونگ و دخترشون بودن با صدای باز شدن در از روی مبل بلند شدن و به طرف در رفتن
÷تهیونگ بالاخره اومدی؟
هانول و یوری با دیدن دختر جوانی که کنار تهیونگ وایساده بود و موهای بلند و سیاه داشت اشک تو چشماشون جمع
×چشاش به تو رفته یوری!
÷ولی موهاش مثله توئه*بغض*
هانول و یوری بعد از ۲۰ سال می خواستن دخترشونو بغل کنن اما تهیونگ جلوی اونهارو گرفت
+یادتون رفته گفتم حق ندارین از دو متری بیشتر نزدیکش بشین؟
×ولی من می خوام دخترمو بغل کنم!
+موقعی که داشتین راحت میدادینش دست یه غریبه باید فکر اینجاهاشو می کردین! می دونین اون چقدر از مردی که فکر میکرده پدرشه کتک میخورده؟ می دونستین اون مرد توی انباری زندانیش می کرده و نذاشته یه روز راحت زندگی کنه؟ می دونستین به همون زنی که دادینش چقدر راحت ولش کرد و رفت؟
÷تو جای ما نیستی تا درک کنی ما چاره ای نداشتیم...
+برام اهمیتی نداره اگه انتظار دارین من شمارو درک کنم پس شما هم باید اونو درک کنین من...
-می خوام از اینجا برم...*بغض*
تهیونگ با حرف دختر برگشت طرفش و دستشو برادرانه روی شونش گذاشت
+بیا بریم تو اتاقت...
تهیونگ هدایتش کرد به طرف یکی از اتاقای خالی ای که داخل پنت هاوس بود
×حداقل بذار چند دقیقه ای ببینیمش!
تهیونگ توجهی نکرد و به مسیرش ادامه داد
باید با هانول و یوری اینطوری رفتار میشد؟
تهیونگ در یکی از اتاقارو باز کرد و با ا.ت داخل شد
+چطوره؟ دوسش داری؟
ا.ت با دیدن اتاق چشم هاش ستاره ای شد!
حتی از اتاقی که جیمین بهش داده بود بزرگتر و شیک تر بود!
حتی وسایلشم بیشتر بود!
-خیلی قشنگه...
+یکمی دکوراسیونش دارکه میگم تا بیان درستش کنن هر طور که تو بخوای
-من؟
+آره....
-اون زن و شوهر پدر و مادرم بودن؟
+آره....پدر و مادرِ من و تو...بهشون توجهی نکن اونا حق نداشتن باهات اینکارو کنن
-جیمین چی؟
+ا.ت! گفتم فراموشش کن! کسی که حتی به فکر وضعیتت نبود و ولت کرد رفت به نظرت لیاقت داره کنارت باشه؟ ببین تو کی هستی....خواهرِ من! مشهور ترین بازیگر کره جنوبی! تو دیگه منو داری تازه با اینکه مامان بابا اونکارو باهات کردن ولی اونام قراره مواظبت باشن تا وقتی خواهرِ من هستی کلی آدم مشهور و پولدار باهات دوست میشن و سلبریتیای زیادی برات سر و دست میشکونن! می دونی وقتی ثروتمند ترین مردای کره یا سلبریتیای معروف وقتی بفهمن تو خواهرِ منی حاضرن هر کاری بکنن تا تو باهاشون ازدواج کنی؟
ایشون فقط جیمینو می خوان🤌🏻
بعد از بیست دقیقه رانندگی تهیونگ و ا.ت به پنت هاوس بلند و شیکی رسیدن!
×به خونه خوش اومدی
ا.ت نگاهی به خونه انداخت بعد پشت سر تهیونگ راه افتاد
سوار آسانسور شیشه ای شدن و به آخرین طبقه رفتن
تهیونگ کلید رو توی سوراخ در چرخوند و درو باز کرد
هانول و یوری که هر دوشون منتظر تهیونگ و دخترشون بودن با صدای باز شدن در از روی مبل بلند شدن و به طرف در رفتن
÷تهیونگ بالاخره اومدی؟
هانول و یوری با دیدن دختر جوانی که کنار تهیونگ وایساده بود و موهای بلند و سیاه داشت اشک تو چشماشون جمع
×چشاش به تو رفته یوری!
÷ولی موهاش مثله توئه*بغض*
هانول و یوری بعد از ۲۰ سال می خواستن دخترشونو بغل کنن اما تهیونگ جلوی اونهارو گرفت
+یادتون رفته گفتم حق ندارین از دو متری بیشتر نزدیکش بشین؟
×ولی من می خوام دخترمو بغل کنم!
+موقعی که داشتین راحت میدادینش دست یه غریبه باید فکر اینجاهاشو می کردین! می دونین اون چقدر از مردی که فکر میکرده پدرشه کتک میخورده؟ می دونستین اون مرد توی انباری زندانیش می کرده و نذاشته یه روز راحت زندگی کنه؟ می دونستین به همون زنی که دادینش چقدر راحت ولش کرد و رفت؟
÷تو جای ما نیستی تا درک کنی ما چاره ای نداشتیم...
+برام اهمیتی نداره اگه انتظار دارین من شمارو درک کنم پس شما هم باید اونو درک کنین من...
-می خوام از اینجا برم...*بغض*
تهیونگ با حرف دختر برگشت طرفش و دستشو برادرانه روی شونش گذاشت
+بیا بریم تو اتاقت...
تهیونگ هدایتش کرد به طرف یکی از اتاقای خالی ای که داخل پنت هاوس بود
×حداقل بذار چند دقیقه ای ببینیمش!
تهیونگ توجهی نکرد و به مسیرش ادامه داد
باید با هانول و یوری اینطوری رفتار میشد؟
تهیونگ در یکی از اتاقارو باز کرد و با ا.ت داخل شد
+چطوره؟ دوسش داری؟
ا.ت با دیدن اتاق چشم هاش ستاره ای شد!
حتی از اتاقی که جیمین بهش داده بود بزرگتر و شیک تر بود!
حتی وسایلشم بیشتر بود!
-خیلی قشنگه...
+یکمی دکوراسیونش دارکه میگم تا بیان درستش کنن هر طور که تو بخوای
-من؟
+آره....
-اون زن و شوهر پدر و مادرم بودن؟
+آره....پدر و مادرِ من و تو...بهشون توجهی نکن اونا حق نداشتن باهات اینکارو کنن
-جیمین چی؟
+ا.ت! گفتم فراموشش کن! کسی که حتی به فکر وضعیتت نبود و ولت کرد رفت به نظرت لیاقت داره کنارت باشه؟ ببین تو کی هستی....خواهرِ من! مشهور ترین بازیگر کره جنوبی! تو دیگه منو داری تازه با اینکه مامان بابا اونکارو باهات کردن ولی اونام قراره مواظبت باشن تا وقتی خواهرِ من هستی کلی آدم مشهور و پولدار باهات دوست میشن و سلبریتیای زیادی برات سر و دست میشکونن! می دونی وقتی ثروتمند ترین مردای کره یا سلبریتیای معروف وقتی بفهمن تو خواهرِ منی حاضرن هر کاری بکنن تا تو باهاشون ازدواج کنی؟
ایشون فقط جیمینو می خوان🤌🏻
۱۰۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.