پارت چهار
ا.ت : مایکککک
مایک : بله
ا.ت : بگو دوتا ماشین دیگه آماده کنن
یکیش رو تو برون اونیکی هم بده به یکی از راننده های مطمئن
مایک : چششم
راه افتادیم
تو راه ا.ت خیلییی تند می رفت
(خب بچه ها از اونجایی که زیاد هستن سه نفر داخل ماشین ا.ت دونفر در ماشین مایک و دونفر هم در ماشین راننده هستند کسایی که در ماشین راننده هستند = شوگا و نامجون _ ماشین مایک = جیمین و هوپی _ ماشین ا.ت = جین،ته و کوک)
جین : ا.ت تروخدا اروم
ته : وای خدااا چه حالی میدهه
کوک : بمیرم خونم گردنته
و بله اینگونه شد که راه یک ساعته رو نیم ساعته طی کردند
همه پیاده شدن
کوک : وایی خدا سرم گیج میره
ته : رانندگیت حرف نداره دختر
جین : عجیبه هنوز زندم
نامجون : بچه ها خوبید ، اخه این چه کاری بود ا.ت
ا.ت : من همیشه همین جوری می رونم
جیمین : ولی خدایی خیلی خوب روندی
ته : خب الان کجا بریم اینجا که بستس
ا.ت زنگ میزنه به یکی و در عرض چند ثانیه دیوار باز میشه
چهار نفر خم و راست میشن و سلام می کنن
ته : اینجا چه خبره
جین : یادت رفته مافیا بوده
ته : اهه راست میگی
ا.ت : خوب اقایون اگه می خواید ورزش کنید شروع کنید
شوگا : ا.ت چطوری اینجا همه ی کلاس ها هست
ا.ت : اینجا فقط برای خودمه و خواستم یجا باشن که هی نرم بیام
ا.ت شروع میکنه
اول میره سراغ تفنگ
با سه تا شلیک سه تا هدف رو زمین میزنه
ته : واوووو
جین : هارتممم
کوک شروع میکنه بوکس زدن
ا.ت هم میره سراغ شمشیر بازی
وقتی تموم میشع یکم استراحت می کنه(بچه ها اون چهار نفر اومده بودن تا کمک ا.ت کنن مثلا حریفش بشن تو شمشیر و تکفاندو)
ا.ت : شما تمرین نمی کنید
لباس ا.ت موقع رفتن به باشگاه (اسلاید اول)
ماشین ا.ت(اسلاید دو)
ماشین مایک و راننده(اسلاید سه)
تفنگ ا.ت موقع تمرین(اسلاید چهار)
لباس ا.ت موقع شمشیر بازی(اسلاید پنجم)
عمارت بنگ تن (اسلاید شش)
مایک : بله
ا.ت : بگو دوتا ماشین دیگه آماده کنن
یکیش رو تو برون اونیکی هم بده به یکی از راننده های مطمئن
مایک : چششم
راه افتادیم
تو راه ا.ت خیلییی تند می رفت
(خب بچه ها از اونجایی که زیاد هستن سه نفر داخل ماشین ا.ت دونفر در ماشین مایک و دونفر هم در ماشین راننده هستند کسایی که در ماشین راننده هستند = شوگا و نامجون _ ماشین مایک = جیمین و هوپی _ ماشین ا.ت = جین،ته و کوک)
جین : ا.ت تروخدا اروم
ته : وای خدااا چه حالی میدهه
کوک : بمیرم خونم گردنته
و بله اینگونه شد که راه یک ساعته رو نیم ساعته طی کردند
همه پیاده شدن
کوک : وایی خدا سرم گیج میره
ته : رانندگیت حرف نداره دختر
جین : عجیبه هنوز زندم
نامجون : بچه ها خوبید ، اخه این چه کاری بود ا.ت
ا.ت : من همیشه همین جوری می رونم
جیمین : ولی خدایی خیلی خوب روندی
ته : خب الان کجا بریم اینجا که بستس
ا.ت زنگ میزنه به یکی و در عرض چند ثانیه دیوار باز میشه
چهار نفر خم و راست میشن و سلام می کنن
ته : اینجا چه خبره
جین : یادت رفته مافیا بوده
ته : اهه راست میگی
ا.ت : خوب اقایون اگه می خواید ورزش کنید شروع کنید
شوگا : ا.ت چطوری اینجا همه ی کلاس ها هست
ا.ت : اینجا فقط برای خودمه و خواستم یجا باشن که هی نرم بیام
ا.ت شروع میکنه
اول میره سراغ تفنگ
با سه تا شلیک سه تا هدف رو زمین میزنه
ته : واوووو
جین : هارتممم
کوک شروع میکنه بوکس زدن
ا.ت هم میره سراغ شمشیر بازی
وقتی تموم میشع یکم استراحت می کنه(بچه ها اون چهار نفر اومده بودن تا کمک ا.ت کنن مثلا حریفش بشن تو شمشیر و تکفاندو)
ا.ت : شما تمرین نمی کنید
لباس ا.ت موقع رفتن به باشگاه (اسلاید اول)
ماشین ا.ت(اسلاید دو)
ماشین مایک و راننده(اسلاید سه)
تفنگ ا.ت موقع تمرین(اسلاید چهار)
لباس ا.ت موقع شمشیر بازی(اسلاید پنجم)
عمارت بنگ تن (اسلاید شش)
۱۳.۱k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.