PT27
PT27
جدا شدم ازش من:فهمیدم غیرتی شدی ماریا:میدونستی و اینو پوشیدی من:آره زبونشو کشید رو لبام یه دستشو رو گلوم گذاشت منم زبونشو لیس زدم (ایششش چندسال) ماریا:عاشقتم مرد من من:منم عاشقتم خانومم چونشو گرفتم و دوباره یه کیس آب دار رو شروع کردیم
لبامون خیس شده بود
ماریا ویو
سرشو کج کرده بود هی به سمت چپ و راست تغییرش میداد دیدم یکی اومد تو خدمتکار بود زدم به سینش خواستم جداش کنم ولی انگار خیلی میخواست من:آی جدا شد کوک:چیشده عزیزم هان من:عشقم یواش تر پشت سرتون نگاه دید کوک:نمی تونی اول در بزنی بیای تو خدمتکار:ببخشید ارباب کمر منو گرفت برد سمت اتاق من:ای وایییی داروهاتو کوک:عزیزم بشین نباید زیاد رو پات وایستی نشستم رو تخت رفت داروشو برداشت خورد اومد سمت من کوک:جای زخمت درد میکنه من:نه بهترم کوک:دروغ که نمیگی من:نه عشقم خوبم واقعا تو این صورت من حال بد میبینی کوک:نه زیبایه بی نقص میبینم قربونت برم لبخند زد من:همیشه همینجوری بخند خیلی آرومم میکنه کوک:چشم من:حا حالا میخوای چیکار کنی با اون مرده مین کوک:تو چجوری میخوای من:میترسم منو ببره از پیشت دلم نمیاد کسی کشته شده ولی نمیخوام از پیشت برم بکشش کوک:چشم عشقم من:مرگ چیزه دردناکیه البته بستگی داره چجوری بمیری ولی واسم جون خودمونم که شده باید بکشیمش کوک:قربون اون حرف زدنت بشم
جدا شدم ازش من:فهمیدم غیرتی شدی ماریا:میدونستی و اینو پوشیدی من:آره زبونشو کشید رو لبام یه دستشو رو گلوم گذاشت منم زبونشو لیس زدم (ایششش چندسال) ماریا:عاشقتم مرد من من:منم عاشقتم خانومم چونشو گرفتم و دوباره یه کیس آب دار رو شروع کردیم
لبامون خیس شده بود
ماریا ویو
سرشو کج کرده بود هی به سمت چپ و راست تغییرش میداد دیدم یکی اومد تو خدمتکار بود زدم به سینش خواستم جداش کنم ولی انگار خیلی میخواست من:آی جدا شد کوک:چیشده عزیزم هان من:عشقم یواش تر پشت سرتون نگاه دید کوک:نمی تونی اول در بزنی بیای تو خدمتکار:ببخشید ارباب کمر منو گرفت برد سمت اتاق من:ای وایییی داروهاتو کوک:عزیزم بشین نباید زیاد رو پات وایستی نشستم رو تخت رفت داروشو برداشت خورد اومد سمت من کوک:جای زخمت درد میکنه من:نه بهترم کوک:دروغ که نمیگی من:نه عشقم خوبم واقعا تو این صورت من حال بد میبینی کوک:نه زیبایه بی نقص میبینم قربونت برم لبخند زد من:همیشه همینجوری بخند خیلی آرومم میکنه کوک:چشم من:حا حالا میخوای چیکار کنی با اون مرده مین کوک:تو چجوری میخوای من:میترسم منو ببره از پیشت دلم نمیاد کسی کشته شده ولی نمیخوام از پیشت برم بکشش کوک:چشم عشقم من:مرگ چیزه دردناکیه البته بستگی داره چجوری بمیری ولی واسم جون خودمونم که شده باید بکشیمش کوک:قربون اون حرف زدنت بشم
۲۹.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.