دختر کیم ...
دختر کیم ...
پارت شونزده
_
ویو نامجون
ات:نامجون...
_جانم
ات:دوست دارم ...
_چ،چی؟!
ات:دوست دارم ...
نامجون لبخندی زد و گفت ...
_پس..تو دوسم داری !
ات:خیلی زیاد ...
نامجون سرش رو پایین انداخت و نیشخندی زد
_هی دختر کوچولوی ...حیف الان کمرم همراهی نمیکنی وگرنه ...
ات:وگرنه چی؟!...مونی تو من رو خیلی وقت پیش مال خودت کردی...یادت رفته؟!
_نه خوب یادمه ...دختر کوچولوی بی شرم من
ات:بی شرم ؟!...من میتونم بی شرم تر بودنم رو روی تخت بهت نشان بدم ...
نامجون خنده بلندی از سر این حاظر جوابی دختر کرد
_من نگفتم بهت دوست دارم که
ات:من میدونم ...تو دوسم داری
_نه ...از کجا میدونی ؟!
ات:میدونم ...خیلی خوب هم میدونم
_هی ...دوست دارم دختر کوچولوی بی شرم من ...
ات:دیدی؟!...دیدی گفتم تو هم من رو دوست داری ...
_باشه...تو درست گفتی دوست دارم ...حالا هم بس کن دیگه بخواب...
نامجون سمت اتاق رفت که...
ات:تو بالاخره گفتی که دوستم دارم ...دوست دارمم(داد)
_خدایا...چه گناهی کردم این احمق افتاده بهم ...
نامجون سمت ا.ت رفت و براید استایل بغلش کرد ...
ات:کمرت...
_مهم نیست ...
داخل اتاق رفت و ا.ت رو روی تخت گذاشت ...و کنارش دراز کشید
ات:نامجونی
_هومم
ات:شلوارت هم مثل تیشرتت در بیار
_ا.ت...محض رضای خدا...خفه شو
ات:چشم آقای کیم ...
پرش زمانی به صبح
ویو ا.ت
هر دو روبرو هم روی صندلی میز نشسته بودند
_هی ا.ت چرا حرف نمیزنی...حتی از صبح که بیدار شدی بهم نگاه هم نکردی ...چیزی شده؟!
ات:(خنده خجالتی)نامجون ...میشه دیشب رو فراموش کنی ؟!
_فراموش کنم؟!...دیشب که میخواستی بی شرمیت رو روی تخت نشان بدی ...ولت میکردم شلوار و باک،،سره من رو در میاوردی ...
ات:هی ...بس کن
_دوست دارم
ات:چ،چی؟!
_دوست دارم دختر کوچولوی بی شرم
ات:خب...منم دوست دارم ...ولی دلیل نمیشه همش دیشب رو بگی ...وایی من مست بودم
نامجون خنده ای کرد
_باشه باشه ...ولی تو چی گفتی ؟!
ات:دوست دارم...
_باید برم شرکت
ات:هی نامجون ...هییی ...
نامجون از خونه رفت بیرون که...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
پارت شونزده
_
ویو نامجون
ات:نامجون...
_جانم
ات:دوست دارم ...
_چ،چی؟!
ات:دوست دارم ...
نامجون لبخندی زد و گفت ...
_پس..تو دوسم داری !
ات:خیلی زیاد ...
نامجون سرش رو پایین انداخت و نیشخندی زد
_هی دختر کوچولوی ...حیف الان کمرم همراهی نمیکنی وگرنه ...
ات:وگرنه چی؟!...مونی تو من رو خیلی وقت پیش مال خودت کردی...یادت رفته؟!
_نه خوب یادمه ...دختر کوچولوی بی شرم من
ات:بی شرم ؟!...من میتونم بی شرم تر بودنم رو روی تخت بهت نشان بدم ...
نامجون خنده بلندی از سر این حاظر جوابی دختر کرد
_من نگفتم بهت دوست دارم که
ات:من میدونم ...تو دوسم داری
_نه ...از کجا میدونی ؟!
ات:میدونم ...خیلی خوب هم میدونم
_هی ...دوست دارم دختر کوچولوی بی شرم من ...
ات:دیدی؟!...دیدی گفتم تو هم من رو دوست داری ...
_باشه...تو درست گفتی دوست دارم ...حالا هم بس کن دیگه بخواب...
نامجون سمت اتاق رفت که...
ات:تو بالاخره گفتی که دوستم دارم ...دوست دارمم(داد)
_خدایا...چه گناهی کردم این احمق افتاده بهم ...
نامجون سمت ا.ت رفت و براید استایل بغلش کرد ...
ات:کمرت...
_مهم نیست ...
داخل اتاق رفت و ا.ت رو روی تخت گذاشت ...و کنارش دراز کشید
ات:نامجونی
_هومم
ات:شلوارت هم مثل تیشرتت در بیار
_ا.ت...محض رضای خدا...خفه شو
ات:چشم آقای کیم ...
پرش زمانی به صبح
ویو ا.ت
هر دو روبرو هم روی صندلی میز نشسته بودند
_هی ا.ت چرا حرف نمیزنی...حتی از صبح که بیدار شدی بهم نگاه هم نکردی ...چیزی شده؟!
ات:(خنده خجالتی)نامجون ...میشه دیشب رو فراموش کنی ؟!
_فراموش کنم؟!...دیشب که میخواستی بی شرمیت رو روی تخت نشان بدی ...ولت میکردم شلوار و باک،،سره من رو در میاوردی ...
ات:هی ...بس کن
_دوست دارم
ات:چ،چی؟!
_دوست دارم دختر کوچولوی بی شرم
ات:خب...منم دوست دارم ...ولی دلیل نمیشه همش دیشب رو بگی ...وایی من مست بودم
نامجون خنده ای کرد
_باشه باشه ...ولی تو چی گفتی ؟!
ات:دوست دارم...
_باید برم شرکت
ات:هی نامجون ...هییی ...
نامجون از خونه رفت بیرون که...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۱۱.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.