فیک عاشقت شدم
#فیک_عاشقت_شدم
#پارت_12
پرش زمانی به کافه سه می
ویو آنا: وقتی رسیدیم بع کافه سه می جونگکوک از ماشین پیاده شد و در ماشین رو برام باز کرد
آنا: مرسی
جونگکوک: خواهش میکنم
ویو کوک: وارد کافه شدیم روی میز شماره ۷ نشستیم و گارسون رو صدا کردم
کوک: گارسون
گارسون: بفرمایید چی میل دارید
کوک: من یه شیر موز میخوام آنا تو چی میخوای
آنا: منم یه شیر موز میخوام
گارسون: چشم چند دقیقه دیگه حاضر میشه
کوک: تو هم شیر موز دوست داری؟
آنا: ارع من هم ایسپک شکلاتی دوست دارم و هم شیرموز
کوک: منم
پرش زمانی به چند دقیقه بعد
ویو کوک: سفارشمون رسید الان باید بهش اعتراف کنم
کوک: آنا میگم که میخواستم چیزی بهت بگم
آنا: منم میخوام یه چیزی بهت بگم
کوک: اول تو بگو خانوما مقدم ترن(عرررر بعد بچه ها من جونگکوک رو کوک مینویسم حال ندارم سه ساعت بنویسم جونگکوک😅)
آنا: عامم الان میگم.... خب راستش. چ چ چجوری بهت ب ب بگ بگم
کوک: وا چرا لکنت گرفتی استرس نداشته باش هر چی میخوای بگو
آنا: خب راستش کوک من از همون اولی که به اون مدرسه اومدم عاشقت شدم (کلمه اخر ر تند گفت و با استرس)
کوک: تو شوکه
آنا: کوک نمیخوای یه چیزی بگی ( با استرس)
کوک : ببخشید خیلی شوکه شدم واقعا منو دوست داری
آنا:(با خجالت) اوهوم تو چیزی نمیخوای بگی
کوک: نزاشتم حرفشو تموم کنه بوسه ای به لبش زدم و گفتم منم دوست دارم بیب(اولین کیس شون)
ویو آنا: کوک نراشت حرفمو تموم کنم و من رو بوسید (بچم تو شوکه. 🥺😅)
آنا: خیلی خجالت کشیده بودم از خجالت قرمزز شده بودم و سرم رو پایین انداختم
کوک:(اروم در گوشش گفتم) بیب خجالت نداره که تازه بیشتر از این هم اتفاق میوفته(یو هاهاهاخنده های شیطانی)
آنا ویو: کوک اروم در گوشم با صدای سک*سی گفت خجالت نداره تازه بیشتر از این هم اتفاق میوفته وقتی کوک اون حرف رو زد بیشتر از قبل قرمز شده بودم وایییی
کوک: بیب
آنا: هوم
کوک: خیلی دوستت دارم
آنا: من دوستت ندارم بلکه عاشقتم بعد از این حرفم نزدیک کوک رفتم صورتشو گرفتم و بوسیدمش... دوست داشتم فقط ببوسمش و ازش جدا نشم کوک هم همراهی کرد و بعد از چند دقیقه نفس کم اوردم و دستم رو به نشونه ولم کن به سینه کوک زدم اما اون همینجوری با ولع میبوسید و ولم نمیکرد کم مونده بود نفسم بگیره
کوک: متوجه کم اوردن نفس آنا شدم و ازش جدا شدم و گفتم
کوک: خیلی لبات خوردنی بیب دوست دارم تا صبح طعمشو بچشم
آنا: یکم شیطونیم گل کرده بود و گفتم
آنا: اوم ددی به موقعش طعمشو میچشی
کوک : شیطون شدی ها
آنا: نه من قلط کنم خب دیگع بریم
کوک: اوم بریم
انا ویو: کوک رفت سفارشمون رو حساب کرد و باهم از کافه بیرون اومدیم تقریبا ساعتای ۳ نیم بود
و سوار ماشین شدیم و به کوک گفتم
انا: کوک منو برسون خونه
کوک:چشم بیبی......
حمایت کنید
شرط:
20 لایک
20 کامنت
میدونم شرط رو زیاد گذاشتم ولی شرط پارت قبلی کامل نشده بود فقط بخاطر یع نفر که تولدش بود گذاشتم
تولدت مبارک 🥺🤍
نظرتون رو درباره ی فیک تو کامنتا بگید🥺🤍🙃
#پارت_12
پرش زمانی به کافه سه می
ویو آنا: وقتی رسیدیم بع کافه سه می جونگکوک از ماشین پیاده شد و در ماشین رو برام باز کرد
آنا: مرسی
جونگکوک: خواهش میکنم
ویو کوک: وارد کافه شدیم روی میز شماره ۷ نشستیم و گارسون رو صدا کردم
کوک: گارسون
گارسون: بفرمایید چی میل دارید
کوک: من یه شیر موز میخوام آنا تو چی میخوای
آنا: منم یه شیر موز میخوام
گارسون: چشم چند دقیقه دیگه حاضر میشه
کوک: تو هم شیر موز دوست داری؟
آنا: ارع من هم ایسپک شکلاتی دوست دارم و هم شیرموز
کوک: منم
پرش زمانی به چند دقیقه بعد
ویو کوک: سفارشمون رسید الان باید بهش اعتراف کنم
کوک: آنا میگم که میخواستم چیزی بهت بگم
آنا: منم میخوام یه چیزی بهت بگم
کوک: اول تو بگو خانوما مقدم ترن(عرررر بعد بچه ها من جونگکوک رو کوک مینویسم حال ندارم سه ساعت بنویسم جونگکوک😅)
آنا: عامم الان میگم.... خب راستش. چ چ چجوری بهت ب ب بگ بگم
کوک: وا چرا لکنت گرفتی استرس نداشته باش هر چی میخوای بگو
آنا: خب راستش کوک من از همون اولی که به اون مدرسه اومدم عاشقت شدم (کلمه اخر ر تند گفت و با استرس)
کوک: تو شوکه
آنا: کوک نمیخوای یه چیزی بگی ( با استرس)
کوک : ببخشید خیلی شوکه شدم واقعا منو دوست داری
آنا:(با خجالت) اوهوم تو چیزی نمیخوای بگی
کوک: نزاشتم حرفشو تموم کنه بوسه ای به لبش زدم و گفتم منم دوست دارم بیب(اولین کیس شون)
ویو آنا: کوک نراشت حرفمو تموم کنم و من رو بوسید (بچم تو شوکه. 🥺😅)
آنا: خیلی خجالت کشیده بودم از خجالت قرمزز شده بودم و سرم رو پایین انداختم
کوک:(اروم در گوشش گفتم) بیب خجالت نداره که تازه بیشتر از این هم اتفاق میوفته(یو هاهاهاخنده های شیطانی)
آنا ویو: کوک اروم در گوشم با صدای سک*سی گفت خجالت نداره تازه بیشتر از این هم اتفاق میوفته وقتی کوک اون حرف رو زد بیشتر از قبل قرمز شده بودم وایییی
کوک: بیب
آنا: هوم
کوک: خیلی دوستت دارم
آنا: من دوستت ندارم بلکه عاشقتم بعد از این حرفم نزدیک کوک رفتم صورتشو گرفتم و بوسیدمش... دوست داشتم فقط ببوسمش و ازش جدا نشم کوک هم همراهی کرد و بعد از چند دقیقه نفس کم اوردم و دستم رو به نشونه ولم کن به سینه کوک زدم اما اون همینجوری با ولع میبوسید و ولم نمیکرد کم مونده بود نفسم بگیره
کوک: متوجه کم اوردن نفس آنا شدم و ازش جدا شدم و گفتم
کوک: خیلی لبات خوردنی بیب دوست دارم تا صبح طعمشو بچشم
آنا: یکم شیطونیم گل کرده بود و گفتم
آنا: اوم ددی به موقعش طعمشو میچشی
کوک : شیطون شدی ها
آنا: نه من قلط کنم خب دیگع بریم
کوک: اوم بریم
انا ویو: کوک رفت سفارشمون رو حساب کرد و باهم از کافه بیرون اومدیم تقریبا ساعتای ۳ نیم بود
و سوار ماشین شدیم و به کوک گفتم
انا: کوک منو برسون خونه
کوک:چشم بیبی......
حمایت کنید
شرط:
20 لایک
20 کامنت
میدونم شرط رو زیاد گذاشتم ولی شرط پارت قبلی کامل نشده بود فقط بخاطر یع نفر که تولدش بود گذاشتم
تولدت مبارک 🥺🤍
نظرتون رو درباره ی فیک تو کامنتا بگید🥺🤍🙃
۱۸.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.