فیک عاشقت شدم
#فیک_عاشقت_شدم
#پارت_10
در حال زنگ زدن بودم که ایملی گفت
ایملی: هعیعع اینم که جواب نمیده گفتم که حتما خوابه
آنا: اععع یه لحضه حرف نزن شاید بیدار باشه اصلا تو از کجا میدونی
ویو جونگکوک: با صدای زنگ گوشی چشمام رو باز کردم گوشی رو برداشتم و دیدم شمارع ناشناس بهم زنگ زده بهش اهمیت ندادم و گوشی رو گذاشتم کنار و چشمامو بستم
ایملی: هههه دیدی جواب نداد
آنا: امم شاید دستش بنده شاید حمامه یا شاید سرویس بهداشتی.. از کجا معلوم
ایملی: خب یه بار دیگه بهش زنگ بزن
آنا: اوکی
ویو آنا: باز هم شماره ی جونگکوک روگرفتم و بهش زنگ زدم
ویو جونگکوک: چشمام گرم شده بود میخواستم برم توی خواب هفت پادشاه که یهو گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم باز همون شماره ناشناسه است که گفتم گوشی رو جواب بدم شاید یکی از اشناهام باشه
گوشی رو برداشتم و گفتم
کوک: الو
کوک: الو شما (با صدای خواب الود)
ویو آنا: منو ایملی داشتیم باهم جر و بحث میکردیم که چرا کوک جواب نمیده یهو دیدم کوک جواب داد وای جلوی دهن ایملی رو گرفتم و گفتم سلام خوبی
کوک: امم شما
آنا: وای ببخشید یادم رفت بهت اسممو بگم من آنا هستم که تو مدرسه باهم اشنا شده بودیم
کوک: اعه سلام آنا تویی نشماختمت چون شمارت تو نداشتم عاا تو شمارمو از کجا پیدا کردی
آنا: امم خب راستش توی گروه مدرسه رفتم و شماره تو گرفتم
کوک: عاها اشکالی نداره منم شماره تو سیو میکنم
هاووووو (مثلا خمیازع است)
آنا: کوک ببخشید از خواب بیدارت کردم من قصد نداشتم اذیتت کنم
کوک: نه اشکالی ندارع خب کاری داشتی که بهم زنگ زدی
آنا: خب عامم راستش میگم که ام ام امروز وقت داری که باهم بریم بی بی بیرون (از استرس لکنت گرفته)
کوک: اره چرا که نه...
آنا: عاممم امم خب عیچی نیست
کوک: اوکیه خب کجا بریم؟
آنا: ساعت ۲ توی کافه ی سه می
کوک: خوفه
آنا: پس اوکی شد میای؟
کوک: ارع
آنا: خب کاری نداری ببخشید اول صبحی مزاحمت شدم و از خواب بیدارت کردم
کوک: نه بابا اشکالی نداره خدافظ...
آنا: عااا خدافظ کوک
قط کرد
ایملی: یسسسس نقشمون عملی شدد
آنا: ارعععع (از خوشحالی روی تخت میپریدن و جیغ های بنفش میزدن)
ایملی: خبب. دختر میخوام خودم حاضرت کنم
آنا: اوکی بیبی..
ایملی ویو: رفتم سمت کمد آنا یه لباس نسبتا باز رنگ سبز کم رنگ رو انتخاب کردم اومم چه لباسی نگاهه من چقدر سلیقم خوبه
آنا: اره خیلییی خوبع
ایملی: مسخره نکن نمکدون
آنا: اوکی کوه نمک
آنا ویو: بعد از کلی خنگول بازی در اوردن لباسی که ایملی انتخاب کرده بود رو تنم کردم واقعا راست میگفت لباسه خیلی خوشگله ولی لباسه بازیه
آنا: ایملی میگم که این لباس خیلی باز نیست
ایملی: نه بابا خیلی هم قشنگه خب الان ساعت ۱ بیا ارایشت کنم
آنا: اوکی
آنا ویو: ایملی منو ارایش کرددد اومایگاد چقدر گشنگ شدم منم مرسی ایملی جونم
ایملی:(فاز ارایشگر های معروف رو گرفته) مرسی قشنگم خیلی زیبا شدی ایشالا میکاپ عروسیت رو خودم انجام بدم (با خندهه)
آنا: اعه ایملی الان ساعت چنده
ایملی: ساعت ۱ ۴۵ دقیقه
آنا: خوبه دیگه من برم
ایملی: وقتی اومدی خونه از سیر تا پیاز قضیه رو برام تعریف کن
آنا: اوکی
ویو کوک: خب الان که ساعتای ۱۲ ظهره ۲ ساعت وقت دارم حاضر بشم از روی تخت پاشدم تخت رو مرتب کردم رفتم سرویس بهداشتی کارای لازم رو انجام دادم و رفتم سمت حمام یه دوش ۱۵ دقیقه ای گرفتم از حموم که اومدم بیرون کارای لازم رو انجام دادم موهامو زود خشک کردم و لباسی که خیلی دوسش دارم رو از کمد در اوردم و لباس رو پوشیدم رفتم جلوی اینه عطر خوش بوی تلخمو زدم اوممم چقدر جذابم من الان ساعتای ۱ ۴۵ دقیقه است گفتم که آنا زنگ بزنم برم دنبالش
مکالمه ی جونگکوک و آنا:
کوک: بوق بوق بوق بوق (در حال زنگ زدنه)
ویو آنا: دیدم که گوشیم زنگ خورد اعه کوکه گوشی رو جواب دادم و گفتم الو جان
کوک: آنا میگم که ادرس خونتو برام بفرست بیام دنبالت
آنا: نه نیازی نیست زحمت میشه برات
کوک: نه بابا زحمت چیه اشکالی نداره ادرس بده بیام دنبالت
آنا: اوکیه ادرس خونمون..... (داره به کوک میگه)
کوک: اوکیه الان میام دنبالت
آنا: اوکی خدافظ
ایملی: کی بود
آنا: کوکه ادرس خونمو خواست کع بیاد دنبالم
ایملی: اوهه شوهر خواهر ایندم
آنا: اعه ایملی مسخره بازی در نیار دیگه
ویو کوک: کلید ماشین رو گرفتم و از در زدم بیرون رفتم توی پارکینگم. یه ماشین رو انتخاب کردم لامبورگینی رنگ بنفش (واییی دلم خواس)
سوار ماشین شدم و ماشین رو روشن کردم رفتم سمت خونه ی آنا ......
حمایت کنید😊
شرط:
10 لایک
20 کامنت
#پارت_10
در حال زنگ زدن بودم که ایملی گفت
ایملی: هعیعع اینم که جواب نمیده گفتم که حتما خوابه
آنا: اععع یه لحضه حرف نزن شاید بیدار باشه اصلا تو از کجا میدونی
ویو جونگکوک: با صدای زنگ گوشی چشمام رو باز کردم گوشی رو برداشتم و دیدم شمارع ناشناس بهم زنگ زده بهش اهمیت ندادم و گوشی رو گذاشتم کنار و چشمامو بستم
ایملی: هههه دیدی جواب نداد
آنا: امم شاید دستش بنده شاید حمامه یا شاید سرویس بهداشتی.. از کجا معلوم
ایملی: خب یه بار دیگه بهش زنگ بزن
آنا: اوکی
ویو آنا: باز هم شماره ی جونگکوک روگرفتم و بهش زنگ زدم
ویو جونگکوک: چشمام گرم شده بود میخواستم برم توی خواب هفت پادشاه که یهو گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم باز همون شماره ناشناسه است که گفتم گوشی رو جواب بدم شاید یکی از اشناهام باشه
گوشی رو برداشتم و گفتم
کوک: الو
کوک: الو شما (با صدای خواب الود)
ویو آنا: منو ایملی داشتیم باهم جر و بحث میکردیم که چرا کوک جواب نمیده یهو دیدم کوک جواب داد وای جلوی دهن ایملی رو گرفتم و گفتم سلام خوبی
کوک: امم شما
آنا: وای ببخشید یادم رفت بهت اسممو بگم من آنا هستم که تو مدرسه باهم اشنا شده بودیم
کوک: اعه سلام آنا تویی نشماختمت چون شمارت تو نداشتم عاا تو شمارمو از کجا پیدا کردی
آنا: امم خب راستش توی گروه مدرسه رفتم و شماره تو گرفتم
کوک: عاها اشکالی نداره منم شماره تو سیو میکنم
هاووووو (مثلا خمیازع است)
آنا: کوک ببخشید از خواب بیدارت کردم من قصد نداشتم اذیتت کنم
کوک: نه اشکالی ندارع خب کاری داشتی که بهم زنگ زدی
آنا: خب عامم راستش میگم که ام ام امروز وقت داری که باهم بریم بی بی بیرون (از استرس لکنت گرفته)
کوک: اره چرا که نه...
آنا: عاممم امم خب عیچی نیست
کوک: اوکیه خب کجا بریم؟
آنا: ساعت ۲ توی کافه ی سه می
کوک: خوفه
آنا: پس اوکی شد میای؟
کوک: ارع
آنا: خب کاری نداری ببخشید اول صبحی مزاحمت شدم و از خواب بیدارت کردم
کوک: نه بابا اشکالی نداره خدافظ...
آنا: عااا خدافظ کوک
قط کرد
ایملی: یسسسس نقشمون عملی شدد
آنا: ارعععع (از خوشحالی روی تخت میپریدن و جیغ های بنفش میزدن)
ایملی: خبب. دختر میخوام خودم حاضرت کنم
آنا: اوکی بیبی..
ایملی ویو: رفتم سمت کمد آنا یه لباس نسبتا باز رنگ سبز کم رنگ رو انتخاب کردم اومم چه لباسی نگاهه من چقدر سلیقم خوبه
آنا: اره خیلییی خوبع
ایملی: مسخره نکن نمکدون
آنا: اوکی کوه نمک
آنا ویو: بعد از کلی خنگول بازی در اوردن لباسی که ایملی انتخاب کرده بود رو تنم کردم واقعا راست میگفت لباسه خیلی خوشگله ولی لباسه بازیه
آنا: ایملی میگم که این لباس خیلی باز نیست
ایملی: نه بابا خیلی هم قشنگه خب الان ساعت ۱ بیا ارایشت کنم
آنا: اوکی
آنا ویو: ایملی منو ارایش کرددد اومایگاد چقدر گشنگ شدم منم مرسی ایملی جونم
ایملی:(فاز ارایشگر های معروف رو گرفته) مرسی قشنگم خیلی زیبا شدی ایشالا میکاپ عروسیت رو خودم انجام بدم (با خندهه)
آنا: اعه ایملی الان ساعت چنده
ایملی: ساعت ۱ ۴۵ دقیقه
آنا: خوبه دیگه من برم
ایملی: وقتی اومدی خونه از سیر تا پیاز قضیه رو برام تعریف کن
آنا: اوکی
ویو کوک: خب الان که ساعتای ۱۲ ظهره ۲ ساعت وقت دارم حاضر بشم از روی تخت پاشدم تخت رو مرتب کردم رفتم سرویس بهداشتی کارای لازم رو انجام دادم و رفتم سمت حمام یه دوش ۱۵ دقیقه ای گرفتم از حموم که اومدم بیرون کارای لازم رو انجام دادم موهامو زود خشک کردم و لباسی که خیلی دوسش دارم رو از کمد در اوردم و لباس رو پوشیدم رفتم جلوی اینه عطر خوش بوی تلخمو زدم اوممم چقدر جذابم من الان ساعتای ۱ ۴۵ دقیقه است گفتم که آنا زنگ بزنم برم دنبالش
مکالمه ی جونگکوک و آنا:
کوک: بوق بوق بوق بوق (در حال زنگ زدنه)
ویو آنا: دیدم که گوشیم زنگ خورد اعه کوکه گوشی رو جواب دادم و گفتم الو جان
کوک: آنا میگم که ادرس خونتو برام بفرست بیام دنبالت
آنا: نه نیازی نیست زحمت میشه برات
کوک: نه بابا زحمت چیه اشکالی نداره ادرس بده بیام دنبالت
آنا: اوکیه ادرس خونمون..... (داره به کوک میگه)
کوک: اوکیه الان میام دنبالت
آنا: اوکی خدافظ
ایملی: کی بود
آنا: کوکه ادرس خونمو خواست کع بیاد دنبالم
ایملی: اوهه شوهر خواهر ایندم
آنا: اعه ایملی مسخره بازی در نیار دیگه
ویو کوک: کلید ماشین رو گرفتم و از در زدم بیرون رفتم توی پارکینگم. یه ماشین رو انتخاب کردم لامبورگینی رنگ بنفش (واییی دلم خواس)
سوار ماشین شدم و ماشین رو روشن کردم رفتم سمت خونه ی آنا ......
حمایت کنید😊
شرط:
10 لایک
20 کامنت
۱۶.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.