3
3
ویو آرزو
از باشگاه زدم بیرون داشتم میرفتم سمت عمارت که کافه دیدم رفتم یه قهوه سفارش دادم وقتی پرداخت کردم دوباره به راهم ادامه دادم تا رسیدم و وارد عمارت شدم
+اجوما من اومدممم
٪دخترم زود برو دوش بگیر بیا کمکم
+چشم
رفتم تو اتاقم شروع کردم به حرف زدن با خودم از بچگی این عادت رو دارم
*همه ی حرفایی که میزنه به فارسیه
ویو یونگی
وقتی دختره رفت منم اماده شدم رفتم خونه دوروزه که به خدمتکارای دیگه مرخصی دادم و اجوما و این دختره موندن داشتم میرفتم سمت اتاقم که از اتاق خدمتکارا یه صدایی اومد اروم رفتم ببینم چی شده وقتی رفتم سمت در ارزو داشت با خودش حرف میزد اما کره ای نه نمیدونم چه زبونی بود اما خیلی کیوت عصبی شده بودد
+ایشش موندم با این همه پولی که دارم مرض دارم نمیرم ادامه کارم ولی خب این کار رو هم دوست دارم از اول که نمیخواستم بیام اما برای اینکه پدرم عصبی بشه اومدم و خب پدرم نمیدونه بهترین شرکت کره ماله منه هعی(پوزخند)
ویو یونگی
یا این بشر چقدر کیوته اخیی چی میگی زده به سرت تو مافیایی بعدشم اونم عین بقیه یه هرزس باید به اجوما چیزی بگم رفتم اتاقم و لباسم رو عوض کردم
_اجومااا
٪بله ارباب
_اجوما فردا تمام خدمتکارا میان بهشون بگین یه جا جمع بشن میخوام خودمو نشون بدم
٪ چشم
فلش بک به فردا
ویو ارزو
اجوما برگشت گفت همه باید یه جا جمع بشیم تنها کسایی که با من خوبن فقط اجوما و یجیه بقیه همش اذیتم میکنن میخوام پس فردا که میشه اول ماه استفا بدم و برم شرکت تو همین فکر ها بودم که اجوما گفت
٪همه جمع بشید قراره ارباب خودشو نشون بده
یهو همه شروع کردن به پچ پچ کردن منم وایستاده بودم تا بیاد که یهو در اتاقش باز شد و...وایسا..اون اربابه؟؟
_خب بنده اربابتونم کسی سوالی داره؟(ترسناک)
+شما دیروز(ترسید)
_اره همونم راستی قراره فردا مهمونی برگزار بشه پس عمارت رو اماده کنید و تو (رفت سمت ارزو و..)
ویو آرزو
با کاری که کرد همه دستشون رو جلوی دهنشون گرفتن اون کلاهم رو دراورد و موهام معلوم شد موهامو گوجه کرده بودم اما کش نبسته بودم و باز شد همه با دیدنم شکه شدن
_کلاه نزار (رفت)
ویو آرزو
از باشگاه زدم بیرون داشتم میرفتم سمت عمارت که کافه دیدم رفتم یه قهوه سفارش دادم وقتی پرداخت کردم دوباره به راهم ادامه دادم تا رسیدم و وارد عمارت شدم
+اجوما من اومدممم
٪دخترم زود برو دوش بگیر بیا کمکم
+چشم
رفتم تو اتاقم شروع کردم به حرف زدن با خودم از بچگی این عادت رو دارم
*همه ی حرفایی که میزنه به فارسیه
ویو یونگی
وقتی دختره رفت منم اماده شدم رفتم خونه دوروزه که به خدمتکارای دیگه مرخصی دادم و اجوما و این دختره موندن داشتم میرفتم سمت اتاقم که از اتاق خدمتکارا یه صدایی اومد اروم رفتم ببینم چی شده وقتی رفتم سمت در ارزو داشت با خودش حرف میزد اما کره ای نه نمیدونم چه زبونی بود اما خیلی کیوت عصبی شده بودد
+ایشش موندم با این همه پولی که دارم مرض دارم نمیرم ادامه کارم ولی خب این کار رو هم دوست دارم از اول که نمیخواستم بیام اما برای اینکه پدرم عصبی بشه اومدم و خب پدرم نمیدونه بهترین شرکت کره ماله منه هعی(پوزخند)
ویو یونگی
یا این بشر چقدر کیوته اخیی چی میگی زده به سرت تو مافیایی بعدشم اونم عین بقیه یه هرزس باید به اجوما چیزی بگم رفتم اتاقم و لباسم رو عوض کردم
_اجومااا
٪بله ارباب
_اجوما فردا تمام خدمتکارا میان بهشون بگین یه جا جمع بشن میخوام خودمو نشون بدم
٪ چشم
فلش بک به فردا
ویو ارزو
اجوما برگشت گفت همه باید یه جا جمع بشیم تنها کسایی که با من خوبن فقط اجوما و یجیه بقیه همش اذیتم میکنن میخوام پس فردا که میشه اول ماه استفا بدم و برم شرکت تو همین فکر ها بودم که اجوما گفت
٪همه جمع بشید قراره ارباب خودشو نشون بده
یهو همه شروع کردن به پچ پچ کردن منم وایستاده بودم تا بیاد که یهو در اتاقش باز شد و...وایسا..اون اربابه؟؟
_خب بنده اربابتونم کسی سوالی داره؟(ترسناک)
+شما دیروز(ترسید)
_اره همونم راستی قراره فردا مهمونی برگزار بشه پس عمارت رو اماده کنید و تو (رفت سمت ارزو و..)
ویو آرزو
با کاری که کرد همه دستشون رو جلوی دهنشون گرفتن اون کلاهم رو دراورد و موهام معلوم شد موهامو گوجه کرده بودم اما کش نبسته بودم و باز شد همه با دیدنم شکه شدن
_کلاه نزار (رفت)
۸.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.