پارت

#پارت_10

البته صب که چه عرض کنم ظهر بود ،، اروم اروم و خوابالو رفتم سمت دَر و بعد باز کردنش با چهره اعصبانی آرتام روبه رو شدم .‌

+ اینهمه کار داریم امروز اونوقت تو تا ساعت ۱ میخوابی فک کنم اینجا رو با خونتون اشتبا گرفتی بچه جون

- ببخشید من نمیخواستم اینقدر بخوابم فقط خیلی خسته بودمو خب تا صب داشتم کار میکنم .

+ هع همونقدر کع تو بیدار بودی منم بیدار بودم این دلیلی خوبی نیستا

- ببخشید

+ اینبارو چشم پوشی میکنم ( بعدم با صدای بلند گفت ) ولی از سری بعد تنبیه میشی جوری که دیگه از این غلطا نکنی

فقط سرمو پایین انداختم که دوباره غرید ..

+ سریع لباستو عوض کن و دنبالم بیا باید اونارو اماده کنی

- اماده کنم ؟

+ فقط زود باش

- چشم

عین جت رفتمو لباسمو عوض کردم و بعدش دنبال ارتام به انبار رفتیم یه سری اباس بود که دادیم بهشونو اونام پوشیدن مثل اینکه باید جلوی مهمونا خود نمایی میکردن تا کسی اونا رو بخره و بدبختیشون ادامه پیدا کنه ... بعد اینکه اونا رو اماده کردم ارتام گف برم و لباس مخصوص اون شبو به سوگل بدم تا بپوشه اون قرار بود جلوی پولدار ترین ادما خود نمایی کنه ... وقتی رفتم پیش سوگل دیدم یه گوشه نشسته ، دورو برو نگا کردم ددیم ارتام مشغول حرف زدن با تلفنه برای همون در گوش سوگل گفتم .....

- سوگلی نگران هیچی نباش فقط هر کاری میگنو انجان بده بعدش بابا اینا به عنوان خریدار تورو میخرن و میتونی فرار کنی فقط لو ندی بهمونو بدبخت بشیم

+ باشه فقط ساحل زود نجاتم بدید

- باشه حالا دیه هیچی نگو تا به چخ سگ نرفتیم ...

× تموم شد کارت

- بله اقا آرتام

× خوبع حالا سریع برو توی سالن اصلی

- اتفاقی افتاده

× کمتر سوال کنو فقط بگو چشم

- بله چشم

رفتم سالن اصلی که ددیم دو سه نفر دیگه و ارمانو امیرم منتظرن ، رفتم سمت ارمان و باهاش سلام علیک کردم ...

- سلام اقا ارمان چطوری

+ خوبم ارمین ، میگم تو میدونی اینجا چه خبره

- نه والا من میحواستم از تو بپرسم ، میگم این امیره نمیدونه اخه جز دسته علیسان خان ه

+ نمیدونم ( بعد رو به امیر گف ) تو میدونی اینجا چه خبره

× نع فقط به ما گفتن اینجا منتظر بلشیم

- ای بابا
مشغول حرف زدن بودیم کع علیسان اومد ...
دیدگاه ها (۰)

#پارت_11+ خب همتون کع میدونید باید چی کار کنید اصلا خوش ندار...

#پارت_12از یه ور از نجات سوگل خوشحال بودم از یه ور به خاطر ا...

#پارت_9ساعت نزدیکای ۵ صب بود کع همه رو جم کردمو بعدش از شدت ...

#پارت_8رفتم توی اتاقی کع بهم داده بودن در بستم همین اومدم بخ...

حس های ممنوعه ۴

part11🦋ویو هارا«نمیدونم چرا داداشم اینطوری باهام رفتار می‌کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط