پارت 12
#پارت_12
از یه ور از نجات سوگل خوشحال بودم از یه ور به خاطر اوضاع خودم اینور ناراحت ... علیسان از صب همه رو جم کرده توی سالن ، بدبخت دیشب با هزار تا بدبختی قضیه رو جم کرد و حالا تمام اعصبانیتشو قرار بود سر ما خالی کنه ...
+ مگه من به شما حیوونا نگفتم نمیخوام مشکلی پیش بیاد ، پس برا چی پول میگیرید ، فقط بلدید مفت خوری کنید ، وقتی اون دختره رو میدزدیدن شما کدوم گوری بودید هان کدوم گوری بودید همه تون باید تاوان پس بدید همتون تنبیه میشید حتی شما رده بالا ها
همه اینا رو با داد میگفت رگاش زده بود بیرون از بس حرص خورده بود ،،، ارتام کع دیشب معلوم نبود کجا بود سعی کرد ارومش کنه اما اون عصبی تر از این حرفا بود
+ شما رده بالا های احمق ۳۰ ضربه شلاق میخورید تا ادم شید و بقیه همه ۲۰ ضربه شما ها علسانو هنو نشناختید بهتون نشون میدم اینجا چه جهنمیه
دلم ریخ ، من توان ۳۰ ضربه رو نداشتم و اگ یه وقت میفهمیدن دخترم چی ، استرس گرفته بودمو داشتم پوست ناخونامو میکنم کع یهو ارتین پرید وسطو گف
+ اینا کار اشتباهی کردن میدونم پدر بزرگ ولی لطفا ارمینو ببخش اون پیش من بودو من باهاش کار داشتم
ارتام و علیسان کپ کردن ، ارتام قشنگ معلوم بود عصبی شده چون دستاشو مشت کردو گف
× په زری میزنی ارتین
+ بابا من دیشب یه کاری داشتم از ارمین خواستم برام انجام بده پس اون هیچ کارس ، خواهش میکنم پدر بزرگ
علیسان یکم فک کردو بعد با ارتین موافقت کرد ،، یعنی از خوشحالی بگم بال در اوروم دورغ نگفتم
+ ارمین برو تو اتاقت لباساتو عوض کنن
- ممنون اقا ارتین
لبخندی زدو منم جلی از اون جهنم زدم بیرونو رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردم روی تخت دراز کشیدم و سرمو توی دستام گرفتم که یهو در اتاق باز شدو ارتین داخل شد ...
+ حالت خوبه
- ممنونم ، ولی شما که منو دنبال کاری نفرستاده بودید ( خیلی ۵۰ ۵۰ بودم برای پرسیدن این سوال اما تهش پرسیدم )
+ ارع ، من نجاتت دادمو تو حالا به من مدیونی ، چی کار حاظری برام بکنی
-( تعجب کردمو پرسیدم ) ک .. کار ، هر کاری میکنی
+، خوبع ( بعد قدم قدم اومد سمتم با هر قدم اون من میرفتم عقب که خوردم به دیوار ، با دستش چونمو گرفتو مجبورم کرد که بهش نگا کنم )
از یه ور از نجات سوگل خوشحال بودم از یه ور به خاطر اوضاع خودم اینور ناراحت ... علیسان از صب همه رو جم کرده توی سالن ، بدبخت دیشب با هزار تا بدبختی قضیه رو جم کرد و حالا تمام اعصبانیتشو قرار بود سر ما خالی کنه ...
+ مگه من به شما حیوونا نگفتم نمیخوام مشکلی پیش بیاد ، پس برا چی پول میگیرید ، فقط بلدید مفت خوری کنید ، وقتی اون دختره رو میدزدیدن شما کدوم گوری بودید هان کدوم گوری بودید همه تون باید تاوان پس بدید همتون تنبیه میشید حتی شما رده بالا ها
همه اینا رو با داد میگفت رگاش زده بود بیرون از بس حرص خورده بود ،،، ارتام کع دیشب معلوم نبود کجا بود سعی کرد ارومش کنه اما اون عصبی تر از این حرفا بود
+ شما رده بالا های احمق ۳۰ ضربه شلاق میخورید تا ادم شید و بقیه همه ۲۰ ضربه شما ها علسانو هنو نشناختید بهتون نشون میدم اینجا چه جهنمیه
دلم ریخ ، من توان ۳۰ ضربه رو نداشتم و اگ یه وقت میفهمیدن دخترم چی ، استرس گرفته بودمو داشتم پوست ناخونامو میکنم کع یهو ارتین پرید وسطو گف
+ اینا کار اشتباهی کردن میدونم پدر بزرگ ولی لطفا ارمینو ببخش اون پیش من بودو من باهاش کار داشتم
ارتام و علیسان کپ کردن ، ارتام قشنگ معلوم بود عصبی شده چون دستاشو مشت کردو گف
× په زری میزنی ارتین
+ بابا من دیشب یه کاری داشتم از ارمین خواستم برام انجام بده پس اون هیچ کارس ، خواهش میکنم پدر بزرگ
علیسان یکم فک کردو بعد با ارتین موافقت کرد ،، یعنی از خوشحالی بگم بال در اوروم دورغ نگفتم
+ ارمین برو تو اتاقت لباساتو عوض کنن
- ممنون اقا ارتین
لبخندی زدو منم جلی از اون جهنم زدم بیرونو رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردم روی تخت دراز کشیدم و سرمو توی دستام گرفتم که یهو در اتاق باز شدو ارتین داخل شد ...
+ حالت خوبه
- ممنونم ، ولی شما که منو دنبال کاری نفرستاده بودید ( خیلی ۵۰ ۵۰ بودم برای پرسیدن این سوال اما تهش پرسیدم )
+ ارع ، من نجاتت دادمو تو حالا به من مدیونی ، چی کار حاظری برام بکنی
-( تعجب کردمو پرسیدم ) ک .. کار ، هر کاری میکنی
+، خوبع ( بعد قدم قدم اومد سمتم با هر قدم اون من میرفتم عقب که خوردم به دیوار ، با دستش چونمو گرفتو مجبورم کرد که بهش نگا کنم )
۳.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.