پارت 11
#پارت_11
+ خب همتون کع میدونید باید چی کار کنید اصلا خوش ندارم مشکلی پیش بیاد چون اگ پیش بیاد بدجور تنبیه میشید ، نکته دیگه این کع امشب یه معامله قرار انجام بشه کع برام واقعا مهمه و با انجام این معامله من یکی از دشمنامو زمین میزنم برای همین بلید مراقب همه چی باشید همه چی ، حالام مرخصید
از فکر اینکه قراره رو دست بخورن خندم گرفته بود ، رفتم اتاقمو با گوشیی که قایم کرده بودم به بابا زنگ زدمو جای سوگلو گفتم منتها یه مشکلی بود اینکه ورود به مهمونی کارت میخواست چون اونا نداشتن مجبور بودن برای دزدیدن سوگل اقدام کنن ....
استرس داشتم ، مهمونی شروع شده بود و همه کله گنده ها جم بودن ....
تقریبا اخرای مهمونی بود کع ازمون خواستن رخترا رو بیاریم همشونو اوردیم که علیسان رفت بالای سکو و معامله رو شروع کرد ... هر کس واسه دخترا یه قیمی میگفت ، دلم به حالشون کباب شده بود اما خب بعضیاشون از اینکه روشون قیمت میزاشتن خوشحال بودنو این حالمو بهم میزد ...
بی خیال فک کردن به این چیزا شدم ، باید حواسمو جم میکردم تا لو نرم برای همین سعی کردم برم پیش ارتام یا ارتین چون اگ پیش اونا باشم نمیتونن بهمو متحم کنن ، توی سالن بزرگ چشم چرخوندم اما کسو پیدا نکردم رفتم حیاط یکم هوا بخورم و شاید اونا رو اونجا پیدا کنم ، رفتم توی حیاط و چشمم خورد به ارتین که اون گوشه داشت سیگار میکشید رفتم پیش ....
- چیزی نمیخواید اقا ارتین
+ نه ارمین ، میتونی بشینی
- خیلی ممنون ، چیزی شده چرا توی جم نرفتید
+ راستش ارمین اون ادما حالمو بهم میزدن برا همین خواستم تنها باشم ، اگ میشه یکم تنهام بزار
- اها بله چشم
لعنتی نزاشت زیاد پیشش بمونم پس التن چی کنم بابا اینا کع هنو سوگلو نبردن اگ الان بین بقیه باشم ممکنه به منم شک کنن، لعنتی
رفتم توی سالن چشم گردوندم تا شاید ارتامو پیدا کنم اما نبود رفتم سراغ ارمان و شروع کردم به حرف زدن باهاش ...
- وای خدا چقدر خسته شدم
+، اره ولی بلید همه چی خوب پیش بره وگرنه بیچارع میشیم
- ارع
یکم با ارتام حرف زدمو سعی کردم خودمو مشغول کنم ،، بعد اینکه همه دخترا رو فروختن علیسان گف ...
+ خب حالا میخوام گل امشبو رو نمایی کنم و بعد کیان دست راستشو صدا زد اما کیانه با نگرانی در گوشش یه چیزی گف کع دستای علیسان مشت شد قشنگ معلوم بود خیلی عصبیه غلط نکنم فهمیدن سوگل نی ....
+ خب همتون کع میدونید باید چی کار کنید اصلا خوش ندارم مشکلی پیش بیاد چون اگ پیش بیاد بدجور تنبیه میشید ، نکته دیگه این کع امشب یه معامله قرار انجام بشه کع برام واقعا مهمه و با انجام این معامله من یکی از دشمنامو زمین میزنم برای همین بلید مراقب همه چی باشید همه چی ، حالام مرخصید
از فکر اینکه قراره رو دست بخورن خندم گرفته بود ، رفتم اتاقمو با گوشیی که قایم کرده بودم به بابا زنگ زدمو جای سوگلو گفتم منتها یه مشکلی بود اینکه ورود به مهمونی کارت میخواست چون اونا نداشتن مجبور بودن برای دزدیدن سوگل اقدام کنن ....
استرس داشتم ، مهمونی شروع شده بود و همه کله گنده ها جم بودن ....
تقریبا اخرای مهمونی بود کع ازمون خواستن رخترا رو بیاریم همشونو اوردیم که علیسان رفت بالای سکو و معامله رو شروع کرد ... هر کس واسه دخترا یه قیمی میگفت ، دلم به حالشون کباب شده بود اما خب بعضیاشون از اینکه روشون قیمت میزاشتن خوشحال بودنو این حالمو بهم میزد ...
بی خیال فک کردن به این چیزا شدم ، باید حواسمو جم میکردم تا لو نرم برای همین سعی کردم برم پیش ارتام یا ارتین چون اگ پیش اونا باشم نمیتونن بهمو متحم کنن ، توی سالن بزرگ چشم چرخوندم اما کسو پیدا نکردم رفتم حیاط یکم هوا بخورم و شاید اونا رو اونجا پیدا کنم ، رفتم توی حیاط و چشمم خورد به ارتین که اون گوشه داشت سیگار میکشید رفتم پیش ....
- چیزی نمیخواید اقا ارتین
+ نه ارمین ، میتونی بشینی
- خیلی ممنون ، چیزی شده چرا توی جم نرفتید
+ راستش ارمین اون ادما حالمو بهم میزدن برا همین خواستم تنها باشم ، اگ میشه یکم تنهام بزار
- اها بله چشم
لعنتی نزاشت زیاد پیشش بمونم پس التن چی کنم بابا اینا کع هنو سوگلو نبردن اگ الان بین بقیه باشم ممکنه به منم شک کنن، لعنتی
رفتم توی سالن چشم گردوندم تا شاید ارتامو پیدا کنم اما نبود رفتم سراغ ارمان و شروع کردم به حرف زدن باهاش ...
- وای خدا چقدر خسته شدم
+، اره ولی بلید همه چی خوب پیش بره وگرنه بیچارع میشیم
- ارع
یکم با ارتام حرف زدمو سعی کردم خودمو مشغول کنم ،، بعد اینکه همه دخترا رو فروختن علیسان گف ...
+ خب حالا میخوام گل امشبو رو نمایی کنم و بعد کیان دست راستشو صدا زد اما کیانه با نگرانی در گوشش یه چیزی گف کع دستای علیسان مشت شد قشنگ معلوم بود خیلی عصبیه غلط نکنم فهمیدن سوگل نی ....
۴.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.