Part

Part۶۵

کوک:هوم(بغض)
ات:خب ته ما خبر خیلی خوبی برات داریم
ته:چیه.
ات:بابا یکم ذوق نشدن بده
ته:وایییی باورم نمیشه خبر خوب اونننن چیه(صداشو دخترونه کرده)
کوک:(پوزخنده صدا دار ریز)
ات:بی شعور
ته:با داداشت اینطوری حرب میزنی ارهه(داره میاد قلقلک بده)
ات: قلقلک بدی نمیگم(هییی میره عقب)
ته:مهم نیست
ات:حتی اگه از جونگی باشه(خورد به دیوار)
ته:چی(وایساد)
ات:امروز زنگ زدم بهش اوت گفت عاشقته ولی فکر میکرد تو فراموشش کردی ولی بهش گفتم دوستش داری
کوک:بهش بگو تو خماری هم گزاشتیش(مظلوم)
ات:بهش گفتم قراره بهم برسونمتون و قطع کردم
ته:وا واقعا
ات:آره
ته:وای باورم نمیشهههه(ذوق)
ات:حالا تو هی بگو مهم نیست
ته:پاشین بریم پایین
ات:نه من با کوک کار دارم
ته:اوکی بعد بیاین پایین
ات:باشه

ته رفت

ات:کوک چیشده.
کوک:چی باید بشه
ات:تو خودتی ناراحتی چشات پر اشکه مظلومی
کوک:واقعا
ات:کوک(جدی و اخم)
کوک:هیچی نشده
ات:آره معلومه
کوک:نه واقعا
ات:(آبروشون میندازه بالا)
کوک:بیا بریم پایین
ات:بگووووو

کوک رفت
دیدگاه ها (۱۱)

Part۶۶هوففف یعنی چی شده رفتم پایین همه نشسته بودن کوک باز مظ...

Part۶۷کوک ویوتوی این چند شب ات همش از خواب سمپرید و خوابای ب...

Part6۴ات :نه اشتباه میکنید ته اصلا خاله هانا رو دوست نداره و...

Part۶۳هوفففففففف این چی بود میگفت لباسامو عوض کردم و یک نگاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط