Part

Part6۴

ات :نه اشتباه میکنید ته اصلا خاله هانا رو دوست نداره و هنوز عاشق شماست جونگی :وا...واقعا
ات:بله و خب الان نمیتونیم کاری کنیم فقط خواستم بهتون بگم که امید وار باشید چون خیلی زود قراره به هم برسونمتون

و گوشیو قط کرد
کوک:تو خیلی بلایی
ات:میدونم( پوزخند)
به هر حال من نمیتونم به عشقم اعتراف کنم و خیلی درد اوره پس فکر کن اینا که چمد ساله از هم دور بودن چقدر درد کشیدن
کو:مگه تو عاشق شدی
ات:هوم
کوک:اووو خب اوکی آمممم بیا بریم(بغض الود)


ات ویو
رفتیم اونجا دم در بودیم که ته درو باز کرد منم پریدم بغلش جین و نامجون پشتش وایساده بودن و پریدم بغل اون دوتا تا عصر اونجا بودیم کوک حتی یک کلمه هم حرف نزد اغراق نکنم خیلی کم خرف زد کلا تو خودش بود الان چیکار کنم

ته:خب بچه ها ما سوپراز داریم براتون
ات:همون سوپرایزی که کوک بهم نگفت(ذوق)
ته:آره
ات:خب خب بگو دیگه(ذوق)
ته:خب همه گوش کنید از این به بعد قراره همه باهم یکجا زندگی کنیم
ات:چییییی چیییی(جیغ)
اریانا:واقعاااااا(جیغ)
ارین:هوووووووووووو(ذوق)
اریا:ارههههههههههههههههه(ذوق)
نامجون:چقدر ذوق کردن
ات:ته بیا بالا تو اتاق

به کوک نگاه نگاه کردم امروز صبح خوب بود از موقعی که آمدیم اینجا خیلی مظلوم شده چی چی چی تو چشاش اشکه خیلی مظلوم داره نگاه میکنه با چشمای پر اشک مگه چی شده

ات:کوک توهم بیا

خیلی مظلوم‌پاشد اومد
دیدگاه ها (۳)

Part۶۵کوک:هوم(بغض)ات:خب ته ما خبر خیلی خوبی برات داریمته:چیه...

Part۶۶هوففف یعنی چی شده رفتم پایین همه نشسته بودن کوک باز مظ...

Part۶۳هوفففففففف این چی بود میگفت لباسامو عوض کردم و یک نگاه...

Part۶۲کوک:کوچولو اینجا سرده بیا بریم تو ماشینات ویوکتش رو ان...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط