Part۶۶
Part۶۶
هوففف یعنی چی شده رفتم پایین همه نشسته بودن کوک باز مظلوم بود باید حالشو خوب کنم رفتن نشستم رو پاهاش و بهش لم دادم(مگه بچه من صندلیه بلند شو ببینمممم) آرین جلومون بود
ارین:خب حالا چطوری آشتی کردین
ات:اممممم خب
کوک:خانم ات با اون لباس داشت میرفت بیرون و معلوم نبود کی بوسیدتش
ات:بوسیدنم؟
کوک:رژ لبت کاملا پخش بود
ات:افتادم زمین
کوک:بعد چه ربطی به لبت داره
ات:اممم خبییببب
کوک:پس یکی بوسیدتت
حالا کی بوده
ات:نه نه کسی همچین کاری نکرده
کوک:تو اتاق که گرت بیارم ازت به هر روشی میپرسم
جین:میخوای با خواهر م چیکار کنی
کوک:یک کار خوب(پوزخند)
ات:داشتم میگفتم همه داشتن خدافظی میکردن من اومدم بیرون یک ربع اونجا وایسادم هیچکی نیومد داشتم از سرما میمردم که یک چیزی افتاد رو شونه هام دیدم کوکه کتشو انداختم پایین و ازش دور شدم بعد خب یکم برام توصیح داد منم گفتن آقای جئون میشه ازم فاصله بگیرید
که قربون صدقم رفت و منم دوباره گفتم فاصله بگیر بعد به زور بغلم کرد گزاشت تو ماشین
کوک:بعد انقدر داد و هوار کرد که پرده گوشام پاره
ات:بعد دیگه گزاشتم رو تخت قربون صدقش رفت منم آشتی کردم
خاله هانا:اوووووو بیچاره کوک چقدر ناز تو رو کشیده
کوک:ات بیشتر از اینا لایقشه
پرش زمانی به فردا شب........................................................................
کوک ویو
از خواب بیدار شدم دیدم ات باز داره هذیون میگه
ات:کوک لطفاا کوک من من عاشقتم لطفا ترکم نکن لطفا اگه دوستم داری
کوک:ات ات بیدار شوشو
یک دفعه با شتاب از خواب پرید و اومد بغلم
ات:هق هق باز خواب بعد دیدم
کوک:اروم اروم من اینجام
بعد گرفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به چند شب بعد ..................................................
پارت بعدی پارت اخره شب میزارم
هوففف یعنی چی شده رفتم پایین همه نشسته بودن کوک باز مظلوم بود باید حالشو خوب کنم رفتن نشستم رو پاهاش و بهش لم دادم(مگه بچه من صندلیه بلند شو ببینمممم) آرین جلومون بود
ارین:خب حالا چطوری آشتی کردین
ات:اممممم خب
کوک:خانم ات با اون لباس داشت میرفت بیرون و معلوم نبود کی بوسیدتش
ات:بوسیدنم؟
کوک:رژ لبت کاملا پخش بود
ات:افتادم زمین
کوک:بعد چه ربطی به لبت داره
ات:اممم خبییببب
کوک:پس یکی بوسیدتت
حالا کی بوده
ات:نه نه کسی همچین کاری نکرده
کوک:تو اتاق که گرت بیارم ازت به هر روشی میپرسم
جین:میخوای با خواهر م چیکار کنی
کوک:یک کار خوب(پوزخند)
ات:داشتم میگفتم همه داشتن خدافظی میکردن من اومدم بیرون یک ربع اونجا وایسادم هیچکی نیومد داشتم از سرما میمردم که یک چیزی افتاد رو شونه هام دیدم کوکه کتشو انداختم پایین و ازش دور شدم بعد خب یکم برام توصیح داد منم گفتن آقای جئون میشه ازم فاصله بگیرید
که قربون صدقم رفت و منم دوباره گفتم فاصله بگیر بعد به زور بغلم کرد گزاشت تو ماشین
کوک:بعد انقدر داد و هوار کرد که پرده گوشام پاره
ات:بعد دیگه گزاشتم رو تخت قربون صدقش رفت منم آشتی کردم
خاله هانا:اوووووو بیچاره کوک چقدر ناز تو رو کشیده
کوک:ات بیشتر از اینا لایقشه
پرش زمانی به فردا شب........................................................................
کوک ویو
از خواب بیدار شدم دیدم ات باز داره هذیون میگه
ات:کوک لطفاا کوک من من عاشقتم لطفا ترکم نکن لطفا اگه دوستم داری
کوک:ات ات بیدار شوشو
یک دفعه با شتاب از خواب پرید و اومد بغلم
ات:هق هق باز خواب بعد دیدم
کوک:اروم اروم من اینجام
بعد گرفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به چند شب بعد ..................................................
پارت بعدی پارت اخره شب میزارم
۲۱۲
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.