مافیای من
#مافیای_من
p: 84
*ویو ا.ت*
توی راه سکوت مهمون منو فایکس بود که مثل همیشه فلیکس سکوتمون رو شکست
فلیکس: کی قراره شروع کنی
ا.ت: دقیق نمیدونم احتمالا فردا یا روز بعدش ولی ی چیزی منو میترسونه اینکه اون کسی که این پیامو برا ما فرستاد کسی باشه که خیلی به نزدیک باشه
از قیافش معلوم بود که اونم مثل من ترسیده بود
کمی مکث کرد و گفت
فلیکس:پس بخاطر همین تاکید داشتی کسی نباید بفهمه؟
در جواب این حرفش گفتم
ا.ت: اره پس نباید به کسی بگب اوکی؟
بهش نگاه کردم که دیدم لبنخد ملیحی زد
مرتیکه یابو چرا لبخند میزنه تو این وضعیت 😐
که بلخره زبون باز کردو گفت
فلیکس: نگران نباش کسی قرار نیست ازین موضوع باخبر بشه
خوبه بلخره ی ادم تقریبا درست حسابی تو این عبارت بی صاحاب شده پیدا شد
پامو رو گاز فشار دادم تت بلخره به اون خونه هه رسیدیم رومو به سمت فلیکس کردمو که داشت به جلو نگاه میکرد که گفتم
ا.ت: قصد پیاده شدن نداری جناب فلیکس رسیدیمااا
در این جوابم تک خنده ای کرد گفت
فلیکس: میدونستم همینو میگی، الان پیاده میشم
که چی الان مثلا خیلی منو میشناسه...
دلم میخواست با جفت پا برم تو دهنش که
ریشه افکارم با صدایی که از پنجره ماشین میومد پاره شد
به پنجره نگاه کردم که قیافه پوکر سونگمین مواجه شدم همینجوری داشتم نگاش میکردم که گفت
سونگمین: ا.ت کلید که دست توعه توهم که پیاده نمیشی
دستمو توی جیبم کردم که کلیدو پیدا کنم که دیدم بله کیلید دست من بود پس به سمت در خونه رفتمو درو باز کردم واردش شدم
رومو به سمت اعضا کردمو گفتم
ا.ت: خوب قصد ندارید بیاید داخل
با این حرفم همه با دو اومدن داخل منم به سمت اتاقم رفتم لباسمو از تنم کندمو خودمو انداختم رو تخت
امروز واقعا روز تخمیی بود
دلشتم اتفاقات امروز رو مرور میکردم که با صدای قراقور شکمم دستم گذاشتم روش
اصلا یادم رفته بود غذا بخورم
پس به سمت اشپز خونه رفتم و دره یخچالو باز کردم از توش یه پیتزا در اوردم دیدم ی برچسب بهش چسبیده پس برچسب رو گرفتم تا ببینم روش چی نوشته که دیدم روش نوشته
نوشته: فقط کافیه ببینم کسی این تیکه پیتزا رو بخوره تا منم کلشو بخورم
از دسته ختش معلوم بود سونگمینه ولی بهش اهمیت ندادم و به سمت اتاقم رفتم رو تختم نشستم پیزا رو به بهترین حالت ممکن خوردم
به ساعت نگاه کردم که سالی ت2:48دقیقه رو نشون میداد ازونجایی که من مشکل خواب دارم مثل همیشه نمی تونستم بخوابم که ی فکری زد به سرم........
p: 84
*ویو ا.ت*
توی راه سکوت مهمون منو فایکس بود که مثل همیشه فلیکس سکوتمون رو شکست
فلیکس: کی قراره شروع کنی
ا.ت: دقیق نمیدونم احتمالا فردا یا روز بعدش ولی ی چیزی منو میترسونه اینکه اون کسی که این پیامو برا ما فرستاد کسی باشه که خیلی به نزدیک باشه
از قیافش معلوم بود که اونم مثل من ترسیده بود
کمی مکث کرد و گفت
فلیکس:پس بخاطر همین تاکید داشتی کسی نباید بفهمه؟
در جواب این حرفش گفتم
ا.ت: اره پس نباید به کسی بگب اوکی؟
بهش نگاه کردم که دیدم لبنخد ملیحی زد
مرتیکه یابو چرا لبخند میزنه تو این وضعیت 😐
که بلخره زبون باز کردو گفت
فلیکس: نگران نباش کسی قرار نیست ازین موضوع باخبر بشه
خوبه بلخره ی ادم تقریبا درست حسابی تو این عبارت بی صاحاب شده پیدا شد
پامو رو گاز فشار دادم تت بلخره به اون خونه هه رسیدیم رومو به سمت فلیکس کردمو که داشت به جلو نگاه میکرد که گفتم
ا.ت: قصد پیاده شدن نداری جناب فلیکس رسیدیمااا
در این جوابم تک خنده ای کرد گفت
فلیکس: میدونستم همینو میگی، الان پیاده میشم
که چی الان مثلا خیلی منو میشناسه...
دلم میخواست با جفت پا برم تو دهنش که
ریشه افکارم با صدایی که از پنجره ماشین میومد پاره شد
به پنجره نگاه کردم که قیافه پوکر سونگمین مواجه شدم همینجوری داشتم نگاش میکردم که گفت
سونگمین: ا.ت کلید که دست توعه توهم که پیاده نمیشی
دستمو توی جیبم کردم که کلیدو پیدا کنم که دیدم بله کیلید دست من بود پس به سمت در خونه رفتمو درو باز کردم واردش شدم
رومو به سمت اعضا کردمو گفتم
ا.ت: خوب قصد ندارید بیاید داخل
با این حرفم همه با دو اومدن داخل منم به سمت اتاقم رفتم لباسمو از تنم کندمو خودمو انداختم رو تخت
امروز واقعا روز تخمیی بود
دلشتم اتفاقات امروز رو مرور میکردم که با صدای قراقور شکمم دستم گذاشتم روش
اصلا یادم رفته بود غذا بخورم
پس به سمت اشپز خونه رفتم و دره یخچالو باز کردم از توش یه پیتزا در اوردم دیدم ی برچسب بهش چسبیده پس برچسب رو گرفتم تا ببینم روش چی نوشته که دیدم روش نوشته
نوشته: فقط کافیه ببینم کسی این تیکه پیتزا رو بخوره تا منم کلشو بخورم
از دسته ختش معلوم بود سونگمینه ولی بهش اهمیت ندادم و به سمت اتاقم رفتم رو تختم نشستم پیزا رو به بهترین حالت ممکن خوردم
به ساعت نگاه کردم که سالی ت2:48دقیقه رو نشون میداد ازونجایی که من مشکل خواب دارم مثل همیشه نمی تونستم بخوابم که ی فکری زد به سرم........
۹.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.