مافیای من
#مافیای_من
p: 83
*ویو ا.ت*
منتظر بودم که حرف بزنه
که بلخره گفت
دکتر: خوشبختانه اقای هیونجین هنوز زندند
با این حرفش انگار دنیا رو بهم دادن
از خوشحالی تمام نمی دونستم چیکار کنم به اعضا نگاه کردم که هرکی داشت اون یکی رو بغل میکرد این باعث میشد خوشحال تر بشم
*چند مین بعد*
فکر کنم ی ساعت از وقتی که دکتر رفت میگذشت ولی اعضا و من هنوز اونجا بودیم
رومو به اعضا کردم دیدم هان. لینو. فلیکس خوابشون برده
بخاطر گوگولی بودنشون لبخندی گوشه لبم سبز شد
به سمت دیگه نگاه کردم که با قیافه مضطرب
چان روبه رو شدم
پس به سمتش رفتم روی صندلی کنارش نشستم
با نشستم روشو به سمتم برگردوند و بهم نگاه کرد
نمیدونستم چی بگم پس فقط گفتم
ا.ت: چان حالت خوبه؟
با این حرفم سرشو به نشونه نه تکون داد و گفت
چان: راستش برا هیونجین استرس دارم
دروغ چرا خودمم استرس داشتم
استرسی که خودمم دلیلشو نمیدونستم
پس در جواب این حرفش گفتم
ا.ت: منم استرس دارم ولی..... استرس داشتن ما هیچ کمکی بهش نمیکنه
با این حرفم سرشو به نشونه درسته، اره تکون داد که در جوابش لبخندی زدم
همینجوری داشتم نگاش میکردم که یهو بلند شد
و این کارش باعث شد تعجب کنم، و با حالت تعجبی نگاش میکردم
که یهو شروع به دست زدن کرد که این بیشتر باعث تعجبم شد و به الاوه هان، لینو، فلیکس هم از خواب پا شدن چون صداش خیلی بلند بود منم بودم از خواب بلند میشدم
همینجوری با تعجب نگاش میکردم که گفت
چان: خیلی خب دوستان از جاتون بلند شید تا کی میخواید اینجا بمونید ها؟
با این حرفش خوشحال شدم که باز به حالت کارخونه بگرشت
و ادامه داد
چان: با منتظر بودن ما هیونجین که بهوش نمیاد پس در نتیجه بیاید بریم خوب و اونجا در نتیجه بخوابیم
خوشحال شدم که حرفم روش تاثیر گذاشت و پسمنم از جام بلند شدم و گفتم
ا.ت: چان راس میگه با اینجا موندن ما هیونجین بیدار نمیشه فقط ما اذیت میشم اوکی و هان لینو فلیکس زحمت بکشید بلند بشین برین خونه بخوابید نه اینجا
دیدم با این حرفتم پوکر دارن نگام میکنن و این باعث شد تک خنده ای بکنم
دیدم کسی بلند نشد پس داد زدم
ا.ت: ده بلند شید دیگه منتظر چی هستیدددد
با این حرفم همه از جاشون بلند شدن بدو به سمت در رفتم به قیافه راضی چان نگاه کردم که افرین کارت درسته توش موج میزد
p: 83
*ویو ا.ت*
منتظر بودم که حرف بزنه
که بلخره گفت
دکتر: خوشبختانه اقای هیونجین هنوز زندند
با این حرفش انگار دنیا رو بهم دادن
از خوشحالی تمام نمی دونستم چیکار کنم به اعضا نگاه کردم که هرکی داشت اون یکی رو بغل میکرد این باعث میشد خوشحال تر بشم
*چند مین بعد*
فکر کنم ی ساعت از وقتی که دکتر رفت میگذشت ولی اعضا و من هنوز اونجا بودیم
رومو به اعضا کردم دیدم هان. لینو. فلیکس خوابشون برده
بخاطر گوگولی بودنشون لبخندی گوشه لبم سبز شد
به سمت دیگه نگاه کردم که با قیافه مضطرب
چان روبه رو شدم
پس به سمتش رفتم روی صندلی کنارش نشستم
با نشستم روشو به سمتم برگردوند و بهم نگاه کرد
نمیدونستم چی بگم پس فقط گفتم
ا.ت: چان حالت خوبه؟
با این حرفم سرشو به نشونه نه تکون داد و گفت
چان: راستش برا هیونجین استرس دارم
دروغ چرا خودمم استرس داشتم
استرسی که خودمم دلیلشو نمیدونستم
پس در جواب این حرفش گفتم
ا.ت: منم استرس دارم ولی..... استرس داشتن ما هیچ کمکی بهش نمیکنه
با این حرفم سرشو به نشونه درسته، اره تکون داد که در جوابش لبخندی زدم
همینجوری داشتم نگاش میکردم که یهو بلند شد
و این کارش باعث شد تعجب کنم، و با حالت تعجبی نگاش میکردم
که یهو شروع به دست زدن کرد که این بیشتر باعث تعجبم شد و به الاوه هان، لینو، فلیکس هم از خواب پا شدن چون صداش خیلی بلند بود منم بودم از خواب بلند میشدم
همینجوری با تعجب نگاش میکردم که گفت
چان: خیلی خب دوستان از جاتون بلند شید تا کی میخواید اینجا بمونید ها؟
با این حرفش خوشحال شدم که باز به حالت کارخونه بگرشت
و ادامه داد
چان: با منتظر بودن ما هیونجین که بهوش نمیاد پس در نتیجه بیاید بریم خوب و اونجا در نتیجه بخوابیم
خوشحال شدم که حرفم روش تاثیر گذاشت و پسمنم از جام بلند شدم و گفتم
ا.ت: چان راس میگه با اینجا موندن ما هیونجین بیدار نمیشه فقط ما اذیت میشم اوکی و هان لینو فلیکس زحمت بکشید بلند بشین برین خونه بخوابید نه اینجا
دیدم با این حرفتم پوکر دارن نگام میکنن و این باعث شد تک خنده ای بکنم
دیدم کسی بلند نشد پس داد زدم
ا.ت: ده بلند شید دیگه منتظر چی هستیدددد
با این حرفم همه از جاشون بلند شدن بدو به سمت در رفتم به قیافه راضی چان نگاه کردم که افرین کارت درسته توش موج میزد
۱۰.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.