my star
Part ¹⁷
کوک : چشم فرمانده
ویوی کوک
لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
وانیا : بیا امضا بده
لیتا : اینا منحرفن بهشون امضا نده پرو میشن
کوک : هانااااااا گوشیه من کجاست
هانا : رو اپن
دوهیون : مگه نوکرته
کوک : خب اون میدونه همه چی کجاست
هانا : چی میخوای
کوک : چرا آشپزخونه اینجاست ؟
ته : سر قبر من باشه
کوک : چقدر اینجا جالبه
جیمین : در روز چقدر تو اتاقتی
کوک : روزای تعطیل ۲۳ ساعت و ۵۹ دقیقه و ۵۹ ثانیه
لیتا : بگو نمیام بیرون
کوک : یک ثانیه میام بیرون و میرم ..... هاناااااااااااااااااااااااااا
هانا : زهر ماررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
کوک : داداش به این جذابی داری بازم میگی زهر مار
هانا : والا تو اصلا جذاب نیستی بیشتر خشنی
مانا : چرا اون وقت ؟
هانا : تمام وسایل اتاقشو شکونده
کوک : من کیم ؟ اینجا کجاست ؟ توکی هستی ؟
فرار کردم رفتم تو باغ
همه دنبالم اومدن
کوک : چیه آدم ندیده ها
نامی : چرا نگفتی ؟
کوک : چون دلیلی ندارم
جین : خب کدوم یک کاری بگیم انجام بدی یا بزنیمت
کوک : گزینه ی ۲
میرای : جدا میخوای کتک بخوری
هانا : رفتم میله خریدم جون ........ هیونگ بیا
ته : یکی از ویژگی های بد کوک اینه حاظره کتک بخوره ولی برای کسی کار نکنه
وِنا : اینا رو ولش کن بریم وعض اتاقتو ببینیم
رفتیم تو اتاق من
دوهی : خ.......خون
هانا : نگاه کن اینجا کوک وایساده بود از دستاش هم خون میچکید بعد وقتی درو باز کردم سرخ شده بود چشماش قرمز بود انگار زامبی دیده بودی
همه : چی
شانا : رو تختش شیشست
کوک : الکله
شیشه رو برداشتم و پرت کردم سمت دیوار
هوسوک : خدا شفا دهد
کوک : تو چیکار کردی هانا وقتی مثل زامبیا بودم
هانا : زنگ زدم لیتا که با جیمین هیونگ اومد دنبالم
کوک : یه فکری باید به حال اینجا بکنم
دوهیون : انگار اتاق شکنجست
همه : آفرین
کوک : خب چون هست من خودمو به مدت ۲۴ ساعت اینجا زندانی میکنم اعصابمم خورد میشه نمیرم که سر هانا خالی کنم سر خودم خالی میکنم حالم بد میشه ایناهاش الکل شراب آبجو شامپاین که با هیچ کدومشون مست نمیشم بعضی اوقات قهوه هم میخورم
لیتا : منم باید تم اتاقمو اینجوری کنم ولی تو خون و شراب و شیشست من میخوام به جای خون گل بریزم به جای شراب ادکلن بزارم و به جای شیشه پروانه
جیمین : خدایا تو همش اکلیل و پروانه و گل میخوای
لیتا : داداش " اخم "
کوک : برید بیرون " آروم "
هانا : الان اعصاب کوک به هم میریزه بریم بیرون
وانیا : چته
رفتم رو تختم دراز کشید
کوک : دارم میگم برید بیرون " عربده "
وِنا : چته ماهم میگی چته ؟
شیشه ی پر از آبجو رو پرت کردم به دیوار که خورد شد
کوک : برید گمشید بیرون " عربده "
همه رفتن بیرون
ویوی وِنا
به گفته ی کوک همه رفتیم بیرون و رفتیم تو باغ
وِنا : تاب " ذوق "
هانا : .....
❤️🍷
کوک : چشم فرمانده
ویوی کوک
لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
وانیا : بیا امضا بده
لیتا : اینا منحرفن بهشون امضا نده پرو میشن
کوک : هانااااااا گوشیه من کجاست
هانا : رو اپن
دوهیون : مگه نوکرته
کوک : خب اون میدونه همه چی کجاست
هانا : چی میخوای
کوک : چرا آشپزخونه اینجاست ؟
ته : سر قبر من باشه
کوک : چقدر اینجا جالبه
جیمین : در روز چقدر تو اتاقتی
کوک : روزای تعطیل ۲۳ ساعت و ۵۹ دقیقه و ۵۹ ثانیه
لیتا : بگو نمیام بیرون
کوک : یک ثانیه میام بیرون و میرم ..... هاناااااااااااااااااااااااااا
هانا : زهر ماررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
کوک : داداش به این جذابی داری بازم میگی زهر مار
هانا : والا تو اصلا جذاب نیستی بیشتر خشنی
مانا : چرا اون وقت ؟
هانا : تمام وسایل اتاقشو شکونده
کوک : من کیم ؟ اینجا کجاست ؟ توکی هستی ؟
فرار کردم رفتم تو باغ
همه دنبالم اومدن
کوک : چیه آدم ندیده ها
نامی : چرا نگفتی ؟
کوک : چون دلیلی ندارم
جین : خب کدوم یک کاری بگیم انجام بدی یا بزنیمت
کوک : گزینه ی ۲
میرای : جدا میخوای کتک بخوری
هانا : رفتم میله خریدم جون ........ هیونگ بیا
ته : یکی از ویژگی های بد کوک اینه حاظره کتک بخوره ولی برای کسی کار نکنه
وِنا : اینا رو ولش کن بریم وعض اتاقتو ببینیم
رفتیم تو اتاق من
دوهی : خ.......خون
هانا : نگاه کن اینجا کوک وایساده بود از دستاش هم خون میچکید بعد وقتی درو باز کردم سرخ شده بود چشماش قرمز بود انگار زامبی دیده بودی
همه : چی
شانا : رو تختش شیشست
کوک : الکله
شیشه رو برداشتم و پرت کردم سمت دیوار
هوسوک : خدا شفا دهد
کوک : تو چیکار کردی هانا وقتی مثل زامبیا بودم
هانا : زنگ زدم لیتا که با جیمین هیونگ اومد دنبالم
کوک : یه فکری باید به حال اینجا بکنم
دوهیون : انگار اتاق شکنجست
همه : آفرین
کوک : خب چون هست من خودمو به مدت ۲۴ ساعت اینجا زندانی میکنم اعصابمم خورد میشه نمیرم که سر هانا خالی کنم سر خودم خالی میکنم حالم بد میشه ایناهاش الکل شراب آبجو شامپاین که با هیچ کدومشون مست نمیشم بعضی اوقات قهوه هم میخورم
لیتا : منم باید تم اتاقمو اینجوری کنم ولی تو خون و شراب و شیشست من میخوام به جای خون گل بریزم به جای شراب ادکلن بزارم و به جای شیشه پروانه
جیمین : خدایا تو همش اکلیل و پروانه و گل میخوای
لیتا : داداش " اخم "
کوک : برید بیرون " آروم "
هانا : الان اعصاب کوک به هم میریزه بریم بیرون
وانیا : چته
رفتم رو تختم دراز کشید
کوک : دارم میگم برید بیرون " عربده "
وِنا : چته ماهم میگی چته ؟
شیشه ی پر از آبجو رو پرت کردم به دیوار که خورد شد
کوک : برید گمشید بیرون " عربده "
همه رفتن بیرون
ویوی وِنا
به گفته ی کوک همه رفتیم بیرون و رفتیم تو باغ
وِنا : تاب " ذوق "
هانا : .....
❤️🍷
۴.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.