روانی

روانی؟ 3

": ظاهراً پارک سانگ هیو بعد از وقتی که فکر کرد شما مرگتون رسیده تصمیم گرفته چوی ا.ت رو با اجبار ماله خودش کنه تا باهاش ازدواج کنه و چوی ا.ت ۸ ماه به زور و به اجبار کنار سانگ هیو طاقت آورد و بار ها توسط سانگ هیو تجاوز شد اما وقتی سانگ هیو متوجه شد شما زنده هستید از چوی ا.ت طلاق گرفت.
جونگکوک : مرتیکه ی عوضی*زیر لب*
جونگکوک : الان نتونستید ردیاب اون عوضی رو بزنید.
": در حال تلاش هستیم.
جونگکوک : فردا صبح میرم پیش ا.ت نمیخوام بترسونمش ولی می‌خوام پیشم زندگی کنه و شماها حق ندارید چیزی از شغل مافیام بهش بگید.

فردا صبح :
ا.ت : از خواب آروم بیدار شدم که صدای تک تک زدن در رو شنیدم بدون هیچ کاری رفتم در رو باز کردم در حالی که وضعم بهم ریخته بود دیدم یه آقای جذاب بود که کت شلوار مجلسی پوشیده بود.
ا.ت : شما ؟
": سلام خانم چوی ا.ت با شما سر قرار کار داشتیم.
ا.ت : تو کی هستی چه قراری؟
": نمیتونم بگم باید بیاید خودتون ببینید.
ا.ت : باشه الان میام وضعم درست کنم.

در رو بستم وضعم درست کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم رفتم بیرون به همراه اون آقا سوار یه ون مشکی شدیم و اون رفت جلو نشست و کسی دیگه ای هم کنارم نشست اون...جونگکوک بود!!!
ا.ت: جونگکوک تو....
جونگکوک : وقت نیست صحبت کنی باید کنام باشی
ا.ت : ولم کن جونگکوک (داد)
خواستم پیاده بشم که در قفل بود و همون لحظه از شانسم کلی گریه کردم.
ا.ت : ولم کن (گریه)
جونگکوک: متاسفم ولی نمیتونم.(ا.ت رو بیهوش کرد )

چند ساعت بعد :
ا.ت" آروم چشمامو باز کردم و دیدم تو یه اتاق خواب یه نفرم آروم بلند شدم و از تم های مشکی میدونستم اتاق جونگکوک هست کلا از یاد اینکه جونگکوک یه روانی بود رفتم بیرون اتاق رو زیر نظر گرفتم که چقدر اینجا وسایل و ادکلن های گرون قیمت و بهترین برند شرکت بود اینجا؟ جونگکوک در واقع خیلی پولدار بود یه عمارت داشت هیچ وقت نمی‌دونستم شغلش چیه ولی بهم میگفت بیمارستان داره اما ازش بعید بود دروغ میگه...که در باز شد با ترس برگشتم دیدم باز جونگکوک بود که دستش دیدم یه دست لباس راحتی واسه من آورد.
جونگکوک: بیدار شدی پرنسسم؟ بعد بیا لباست با اینا عوض کن بیا پایین (لبخند)

تو شوک فرو رفتم چرا جونگکوک عوض شد دیشب من دیدمش خیلی چیز بودااا الان مهربون شده؟؟؟

جونگکوک: پایین منتظرتم(رفت)
دیدگاه ها (۱۵)

روانی؟ 4جونگکوک: پایین منتظرتم(رفت)ا.ت* وقتی رفت حس کردم گون...

روانی؟ 5ا.ت : مگه...شغلت چیه؟(شوکه، با چشم های خیس+)جونگکوک ...

روانی؟ 2 و شروع به انتخاب کردن مواد غذایی کردم که ناگهان...ص...

تصمیم گرفتم چند پارتی جونگکوک بنویسم...+موضوع : تو و جونگکوک...

تکپارتی از کوک

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط