مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک همسر مخفی~~~

فصل سوم
قسمت : ۴۲

امروز عادت شدم و اصلا حوصله هیچکاری رو نداشتم از اونورم کمر درد و شکم درد امان ازم
برد .

امروز بورام پیش دستی کرد و گذاشت تو اتاقم بمونمو استراحت کنم .

ساعت حوالی شش عصر بود ‌، این موقه جونگکوک از باشگاه سوار کاری میومد .
از سوارکاری و ماشین بازی با عشق سرعت ، به شدت یاد میکرد .

ارباب قرار بود زودتر برگرده آمریکا !
زیاد در این عمارت اربابی نمیموند !
قبلا اینجا پر از جمعیت بود ولی خب . . . !

از افکار پریشانم اومدم بیرون ، جدیدنا خیلی تو خاطراتم غرق میشدم ! .
اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم
بلند شدم با آهی غلیظ به سمت بیرون اتاق رفتم ، سرویس کارکنان زیر پله سمت غرب عمارت بود !
عصبی چشم هامو محکم به هم فشردم
هر چقدر سیع میکردم نبینمش ، نمیشد یا اسمشو هر جا بودم میشنوم یا میبینمش ،
سگ تو این زندگی !
دیدگاه ها (۶)

~~~فیک مسر مخفی~~~

~~~فیک مسر مخفی~~~

~~~فیک مسر مخفی~~~

~~~ فیک همسر مخفی~~~

part 3

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط