فیک: عزرائیل
پارت: ۱۹
ویو ا.ت
صبح بیدار شدم رو تخت لخت بودم البته تعجبی نکردم چون سومین بارمه پاشدم رفتم حمام و در اومدم دیدم هنوز خوابیده هوفففف چرا انقدر میخوابه
ا.ت: کوک بیدار شو من حوصلم سر رفت
کوک: اومممم بیدار شدم*خابالود*
ا.ت: خوبه پاشو
کوک: اوهوم
ویو کوک
به اجبار بیدار شدم و رفتم حمام بعد ۴ مین در اومدم دیدم ا.ت هیجا نیست خیلییی قلبم شور میزد تو حیاط و دیدم نبود یهو ........
ویو ا.ت
دراومدم تو حیاط داشتم راه میرفتم که یهو یه در مشکی دیدم رفتم سمتش که بازش کنم بازش که کردم با یه صحنه ی حال بهم زن روبه رو شدم اون صحنه
....................
بنظروتون اون صحنه چی بود تو کامنتا بگو
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.