فیک عزرائیل

فیک: عزرائیل

پارت[۱۶]

رفتم دیدم ا.ت به صورت خیلی کیوتی خوابیده ولی یچیزی توجه مو جمع کرد اون نوتلا خالی خالی بود یعنی چی آخه اون همشو خورد پشمام کم کم رفتم نزدیکش و بغلش کردم خوابیدیم


ا.ت ویو

بیدار شدم خیلی خسته بودم انگار یه آدم ۵۰ ساله بودم دلم درد میکرد حدس زدم بخاطر نوتلا بود خدایا کوک چه کیوت خوابیده وییی ننهههه گودوووو


ا.ت: لپشو بکشم بیدار شه آره چون من نخوابیدم اونم نباید بخوابه *با لپش بازی کرد*

کوک: ا.ت تروخدا بزار بخوابم خیلی خستم*ا.ت دستت بشکنه ایشاالله*

ا.ت: بابای بیدار شو من دلم بازیگوشی میخواد دلم میخواد بازی کنم *طبق توجه ا.ت کوچیکه و بازی کردنش عادیع*

کوک: پنج دقیقه دیگه

ا.ت: دیدم بیدار نمیشه رفتم پیش بادیگاردا و شروع کردم باهاشون قایم موشک بازی کردن

کوک: بیدار شدم یهو صدا خنده بلند اومد از حیاط رفتم دیدم ا‌.ت داره با بادیگاردا قایم موشک بازی میکنه از خنده مردم

کوک: ا‌.ت داری چکار میکنی ولشون کن*داد با خنده*

ا.ت: ولم کن همتون بدید اه*با گریه اومد داخل رو مبل نشست*

کوک: قربونت برم من گریه نکن *سرشو بوس کرد*

ا.ت: نموخام هیچکی بازی نمیکنه باهام*گریع*

کوک: بیا من بازی میکنم

ا.ت: نمیخواممم*بچه ی کونکش مگه خود درگیری داری با بچم درست رفتار کن*

کوک: خو چکار کنم

ا.ت :

بنظرتون چی گفت بمونید تو خماری سوسیسا😎😂
دیدگاه ها (۳۸)

فیک: عزرائیل پارت: ۱۹ویو ا.ت صبح بیدار شدم رو تخت لخت بودم ا...

عزرائیلپارت:[آخر]ا.ت درو باز کردم و با صحنه ی که دیدم خشکم ز...

فیک : عزرائیل پارت:[14] کوک اومد ا.ت رو پرت کرد رو تخت میخوا...

فیک: خون رنگی فصل: ۲ پارت: ۲۰ شخصیت های اصلی : جئون جونگکوک ...

پارت ۷۱ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط