the devil made me do it part8 👠🥼💋💉
the devil made me do it part8 👠🥼💋💉
از زبان تهیونگ
مجبورم یه مدت باهاش سرد باشم هنوز فکر میکنه من کامل عاشقش نیستم یا عاشق واقعیش نیستم
برگشتم سمت سالن و رو صندلیم نشستم صندلی که هیچکس جرات نشستن روشو نداشت
نه برای اینکه نخوام کسی روی اون بشینه چون ازم می ترسن از عمل کردم می ترسن
چون معلوم نیست چه موقعی سیمام به هم اتصالی بده
همدست من کسی که بیشتر از هرکس دیگه ای بهش اعتماد دارم کسیه که می خوام زندگیمو تقدیمش کنم (منظور ا/ته)
جونگ کوک : خب
همه چی طبق نقشه پیش میره؟
البته اگه ا/ت خرابش نکنه
➖: امیدوارم که خرابش نکنه
جونگ کوک: و اگه کرد؟
سرمو برگردوندم طرفش و به چشماش که بیشتر ازهمیشه نشون گر خمار بودنش رو میگفت خیره شدم
➖: اون وقت یه خاک دیگه ای تو سرم میریزم
جونگ کوک: اگه عملیات لو رفت...
ا/ت رو حذف میکنی وگرنه من این کارو میکنم
➖: تو فقط مراقبش باش اگه حواستو خوب جمع کنی بلاخره از این جهنم نره خلاص میشیم
دکتر (همونی که ا/ت کر*د): تهیونگ...
چقدر دلم میخواست حضورشو نادیده بگیرم اما صدای قدمایی که سمتم برمیداشت باعث میشد بیشتر به فکر خلاصیش باشم
➖: دکتر
دوباره امروز می خوای کجای مغزمو شست و شو بدی؟
دکتر: من نمی تونم مغز تورو شست و شو بدم اما اگه فقط با یه تیر متلاشیش کنم دیگه نیازی به این کار ندارم
➖: مطمئنی قبلش توسط من مغزت با کف آسفالت متلاشی نمیشه؟
دکتر: ایکاش تا اون روز زنده بمونم اما قبل از از اون باید بهت اختار بدم که...
مراقب یه نفر باش... چون پیش من جاش امن نیست (می دونستم به ا/ت اشاره میکنه و چشماش دقیقا همین رو هم به اثبات می کرد)
➖: اگه... یه تار مو از رو سرش کم شه قسم می خورم این آخرین باریه که بتونی تو سالن قدم بزنی و از هوای داخلش بهرهمند شی
دکتر پوزخندی گوشه ی لبش نشست که کاملا نشونگر طعنه بود بعد از تو سالن خارج شد
جونگ کوک: امیدوارم نقشه ای که کشیدی بتونه مارو از اینجا خلاص کنه (اینو گفت و از کنارم بلند شد و رفت)
از زبان ا/ت
حس میکنم نمی تونم از جام بلند شم و برم بدون تهیونگ نمیرم
دیگه باهام حرف نمیزنه
این اون تهیونگی نیست که قبلا میشناختم چی باعث تغییرش شده؟ چرا دیگه نمیخواد باهام حرف بزنه؟
تو همین حین حس کردم یه قد بلدی بالای سرمه چون سایش کاملا افتاده بود روم
وقتی سرمو بالا گرفتم تنها کسی رو که که دیدم جونگ کوک بود
جونگ کوک: اون نمیاد پس الکی خودتو خسته نکن
➕:اومدی همینو بگی؟ خیلی ممنون خودمم می دونستم
جونگ کوک: پس چرا اینجا موندی؟ چون هنوز بهش امید داری
ا/ت بدبخت راه اشتباهی رو داری میری
➕:منظورت چیه؟
جونگ کوک: فراموشش کن
تو که از این جور چیزا سر در نمیاری
➕:تو خودت انقدر ادعا داری به کجا رسیدی؟
جونگ کوک: هنوز عوض نشدی
همون ا/ت لجباز و مغروری هستی که بودی
از زبان تهیونگ
مجبورم یه مدت باهاش سرد باشم هنوز فکر میکنه من کامل عاشقش نیستم یا عاشق واقعیش نیستم
برگشتم سمت سالن و رو صندلیم نشستم صندلی که هیچکس جرات نشستن روشو نداشت
نه برای اینکه نخوام کسی روی اون بشینه چون ازم می ترسن از عمل کردم می ترسن
چون معلوم نیست چه موقعی سیمام به هم اتصالی بده
همدست من کسی که بیشتر از هرکس دیگه ای بهش اعتماد دارم کسیه که می خوام زندگیمو تقدیمش کنم (منظور ا/ته)
جونگ کوک : خب
همه چی طبق نقشه پیش میره؟
البته اگه ا/ت خرابش نکنه
➖: امیدوارم که خرابش نکنه
جونگ کوک: و اگه کرد؟
سرمو برگردوندم طرفش و به چشماش که بیشتر ازهمیشه نشون گر خمار بودنش رو میگفت خیره شدم
➖: اون وقت یه خاک دیگه ای تو سرم میریزم
جونگ کوک: اگه عملیات لو رفت...
ا/ت رو حذف میکنی وگرنه من این کارو میکنم
➖: تو فقط مراقبش باش اگه حواستو خوب جمع کنی بلاخره از این جهنم نره خلاص میشیم
دکتر (همونی که ا/ت کر*د): تهیونگ...
چقدر دلم میخواست حضورشو نادیده بگیرم اما صدای قدمایی که سمتم برمیداشت باعث میشد بیشتر به فکر خلاصیش باشم
➖: دکتر
دوباره امروز می خوای کجای مغزمو شست و شو بدی؟
دکتر: من نمی تونم مغز تورو شست و شو بدم اما اگه فقط با یه تیر متلاشیش کنم دیگه نیازی به این کار ندارم
➖: مطمئنی قبلش توسط من مغزت با کف آسفالت متلاشی نمیشه؟
دکتر: ایکاش تا اون روز زنده بمونم اما قبل از از اون باید بهت اختار بدم که...
مراقب یه نفر باش... چون پیش من جاش امن نیست (می دونستم به ا/ت اشاره میکنه و چشماش دقیقا همین رو هم به اثبات می کرد)
➖: اگه... یه تار مو از رو سرش کم شه قسم می خورم این آخرین باریه که بتونی تو سالن قدم بزنی و از هوای داخلش بهرهمند شی
دکتر پوزخندی گوشه ی لبش نشست که کاملا نشونگر طعنه بود بعد از تو سالن خارج شد
جونگ کوک: امیدوارم نقشه ای که کشیدی بتونه مارو از اینجا خلاص کنه (اینو گفت و از کنارم بلند شد و رفت)
از زبان ا/ت
حس میکنم نمی تونم از جام بلند شم و برم بدون تهیونگ نمیرم
دیگه باهام حرف نمیزنه
این اون تهیونگی نیست که قبلا میشناختم چی باعث تغییرش شده؟ چرا دیگه نمیخواد باهام حرف بزنه؟
تو همین حین حس کردم یه قد بلدی بالای سرمه چون سایش کاملا افتاده بود روم
وقتی سرمو بالا گرفتم تنها کسی رو که که دیدم جونگ کوک بود
جونگ کوک: اون نمیاد پس الکی خودتو خسته نکن
➕:اومدی همینو بگی؟ خیلی ممنون خودمم می دونستم
جونگ کوک: پس چرا اینجا موندی؟ چون هنوز بهش امید داری
ا/ت بدبخت راه اشتباهی رو داری میری
➕:منظورت چیه؟
جونگ کوک: فراموشش کن
تو که از این جور چیزا سر در نمیاری
➕:تو خودت انقدر ادعا داری به کجا رسیدی؟
جونگ کوک: هنوز عوض نشدی
همون ا/ت لجباز و مغروری هستی که بودی
۳۱.۶k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.