the devil made me do it part9 👠🥼💋💉
the devil made me do it part9 👠🥼💋💉
از زبان ا/ت
جونگ کوک: هنوز عوض نشدی
همون ا/ت لجباز و مغروری هستی که بودی
➕: تو هم هنوز یاد نگرفتی چطور با یه خانوم رفتار کنی
از رو زمین سرد بلند شدم و رفتم
وقتی دیدم همه ی محافظا حواسشون پرته و سرشون به همدیگه گرمه بجای اینکه برم به سلولم از پله های اضطراری استفاده کردم
طبقه هارو پایین رفتم هر پله ای که برمیداشتم وزش باد سرد تری پوسمو لمس می کرد
آخرین پله رو برداشتم که به در آهنگی رسیدم
قبل از اینکه درو با لگد باز کنم چند ثانیه ای به کاری که قراره انجام بدم فکر کردم
ولی بی کله تر از این حرفا بودم پس درو باز کردمو وارد زیرزمین شدم
پله هارو آروم پایین رفتم که پام به زنجیر های آهنگی گیر کرد
صدای زنجیر ها باعث شد لرزشی رو تو ستون فقراتم حس کنم که کمی بعدش صدای مبهمی به گوشم رسید
ناشناس: برای چی برگشتی؟
ا/ت: قراره سه روز دیگه از اینجا برای همیشه برم گفتم باهات خداحافظی کرده باشم
... قبل از اینکه بکشمت
ناشناس: برگرد برو بالا شک ندارم همین الان دارن همه جارو دنبالت میگردن
اگه تورو اینجا با من ببینن بهت صدمه میزنن
ا/ت: من از هیچی نمی ترسم چونگ هی
حداقل از تو نمی ترسم
چونگ هی: به جونگ کوک هنوز نگفتی من اینجام؟
دور زنجیر هایی که دستا و پاهاشو به هم قفل کرده بودن سمتش می چرخیدم
ا/ت: نه
چونگ هی: چون عاشقشی؟
وقتی اینو گفت پاهام به زمین قفل شد
چونگ هی: می دونستم عاشق برادرم میشی
ا/ت: منظورت چیه؟ بهش نگفتم چون ازت متنفره
نمی خواستم بمیری
چونگ هی: نگران من نباش
من نمیمیرم
ا/ت: چرا باید نگران باشم؟
اون برادر توعه و منم بهت حسی ندارم
چونگ هی: پس چرا نمیخواستی بمیرم؟
ا/ت: چون قبلاً جونمو نجات دادی وقتی امیدی بهم نبود
...و بخاطر من الان اینجا مثل یه حیوون زنجیر شدی
چونگ هی: جونگ کوک ازم خواست
وقتی پیدات کردم بی دفاعو غد بودی فکر می کردی سرور اینجایی
ا/ت: چی؟
چونگ هی: هیچ وقت عاشقت نبودم ا/ت
ولی حالا... می خوام مال من باشی
قدمامو سمتش برداشتم و سمت صورتش خم شدم
ا/ت: حالا که فکرشو میکنم باید برم بهش بگم که برادر بزرگ ترش داره اینجا می پوسه
وقتی آخرین جملمو به زبون آوردم برگشتم و از پله ها بالا رفتم
شرایط پارت بعد
۱۰۰ کام ۱۰۰ لایک
از زبان ا/ت
جونگ کوک: هنوز عوض نشدی
همون ا/ت لجباز و مغروری هستی که بودی
➕: تو هم هنوز یاد نگرفتی چطور با یه خانوم رفتار کنی
از رو زمین سرد بلند شدم و رفتم
وقتی دیدم همه ی محافظا حواسشون پرته و سرشون به همدیگه گرمه بجای اینکه برم به سلولم از پله های اضطراری استفاده کردم
طبقه هارو پایین رفتم هر پله ای که برمیداشتم وزش باد سرد تری پوسمو لمس می کرد
آخرین پله رو برداشتم که به در آهنگی رسیدم
قبل از اینکه درو با لگد باز کنم چند ثانیه ای به کاری که قراره انجام بدم فکر کردم
ولی بی کله تر از این حرفا بودم پس درو باز کردمو وارد زیرزمین شدم
پله هارو آروم پایین رفتم که پام به زنجیر های آهنگی گیر کرد
صدای زنجیر ها باعث شد لرزشی رو تو ستون فقراتم حس کنم که کمی بعدش صدای مبهمی به گوشم رسید
ناشناس: برای چی برگشتی؟
ا/ت: قراره سه روز دیگه از اینجا برای همیشه برم گفتم باهات خداحافظی کرده باشم
... قبل از اینکه بکشمت
ناشناس: برگرد برو بالا شک ندارم همین الان دارن همه جارو دنبالت میگردن
اگه تورو اینجا با من ببینن بهت صدمه میزنن
ا/ت: من از هیچی نمی ترسم چونگ هی
حداقل از تو نمی ترسم
چونگ هی: به جونگ کوک هنوز نگفتی من اینجام؟
دور زنجیر هایی که دستا و پاهاشو به هم قفل کرده بودن سمتش می چرخیدم
ا/ت: نه
چونگ هی: چون عاشقشی؟
وقتی اینو گفت پاهام به زمین قفل شد
چونگ هی: می دونستم عاشق برادرم میشی
ا/ت: منظورت چیه؟ بهش نگفتم چون ازت متنفره
نمی خواستم بمیری
چونگ هی: نگران من نباش
من نمیمیرم
ا/ت: چرا باید نگران باشم؟
اون برادر توعه و منم بهت حسی ندارم
چونگ هی: پس چرا نمیخواستی بمیرم؟
ا/ت: چون قبلاً جونمو نجات دادی وقتی امیدی بهم نبود
...و بخاطر من الان اینجا مثل یه حیوون زنجیر شدی
چونگ هی: جونگ کوک ازم خواست
وقتی پیدات کردم بی دفاعو غد بودی فکر می کردی سرور اینجایی
ا/ت: چی؟
چونگ هی: هیچ وقت عاشقت نبودم ا/ت
ولی حالا... می خوام مال من باشی
قدمامو سمتش برداشتم و سمت صورتش خم شدم
ا/ت: حالا که فکرشو میکنم باید برم بهش بگم که برادر بزرگ ترش داره اینجا می پوسه
وقتی آخرین جملمو به زبون آوردم برگشتم و از پله ها بالا رفتم
شرایط پارت بعد
۱۰۰ کام ۱۰۰ لایک
۳۶.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.