criminal case part17 🕖📔🎞️🖋️
criminal case part17 🕖📔🎞️🖋️
پارت قبلی پایان فلش بکی بود که ا/ت و کوک تو ماشین با هم سر اینکه ا/ت می خواست از کوک جدا شه بحث بود
از زبان جونگ کوک
موقع رانندگی بجای اینکه بخاطر مستی چیزی حالیم نباشه کنترل احساسات و اعصاب و روانم از عهدم خارج بود که باعث میشد نسبت به همه چیز بی تفاوت باشم
صدای پی درپی بوق ماشینا از دور دست ها به گوشم میرسید ولی همه چیو سپردم دست سرنوشت
فرمون ماشینی که منو به سمت مرگم هدایت میکنه مرگی که اسمشو گذاشتم سرنوشت
سرنوشت چیزی بود که ا/ت منو از من گرفت
اما آیا این سرنوشت من بود که برام رقم خورده بود یا کم عقلیه خودم؟
اگه ا/ت رو از دست نمیدادم الان تغییر نمیکردم
اگه ا/ت الان اینجا بود اوضاع فرق می کرد؟
همه ی اینا بخاطر من اتفاق افتاد من اونو از خودم روندم من خودم باعث شدم که اون ازم دوری کنه من باعث شدم ازم متنفر شه
تو این حین که فکر میکردم خط سرنوشت تو دستامه انتخاب مرگ و زندگیم به دستای خودمه دیگه فرصت انتخاب وجود نداشت
چون قبل از اینا مرگ و زندگیم به کامیون باری بستگی داره که باهاش تو یه مسیر برخورد میکنم
ایکاش اون لحظه رو با ا/ت تقسیم می کردم
اگه بدون گرفتن انتقام بمیرم یعنی مرگم هیچ ارزشی نداره حتی برای خلاصیله خودم
از زبان نویسنده
آخرین کلماتی که جونگ کوک قبل از برخورد با کامیون باری که در مسیر مخالفش قرار داشت به زبون آورد
این بود که نمیتونه بدون گرفتن انتقام از این دنیا دست برداره یا آرامش و راحتی رو برای تهیونگ مهیا کنه
جونگ کوک این کارو باید خیلی وقت پیش تموم میکرد
حالا که فهمیده کی عشقشو ازش گرفته راحت تر میتونه به خواب بره خوابی که خودشم میدونه دیگه نمی تونه هرگز ازش بیدارشه (کیا یاد مالیفیسنت افتادن؟)
حداقل دیگه شبا نیازی به بیخوابی و دیدن کابوس های زجرآور نداره
حالا دیگه میتونه کنار عشقش زندگی کنه چیزی که مدت ها پیش می خواست بهش برسه
حالا دیگه مرگ و زندگیش دست جراهی بود که تو اتاق عمل برای برگردونن جونش عرق می ریخت
جونگ کوک جلوی دربازه ی برگشت به عشقشه اگه دیر برسه باید دوباره منتظر همچین لحظه ای باشه
اما اگه کار از کار بگذره دیگه امیدی به برگشت خودش به زندگی نیست
پارت قبلی پایان فلش بکی بود که ا/ت و کوک تو ماشین با هم سر اینکه ا/ت می خواست از کوک جدا شه بحث بود
از زبان جونگ کوک
موقع رانندگی بجای اینکه بخاطر مستی چیزی حالیم نباشه کنترل احساسات و اعصاب و روانم از عهدم خارج بود که باعث میشد نسبت به همه چیز بی تفاوت باشم
صدای پی درپی بوق ماشینا از دور دست ها به گوشم میرسید ولی همه چیو سپردم دست سرنوشت
فرمون ماشینی که منو به سمت مرگم هدایت میکنه مرگی که اسمشو گذاشتم سرنوشت
سرنوشت چیزی بود که ا/ت منو از من گرفت
اما آیا این سرنوشت من بود که برام رقم خورده بود یا کم عقلیه خودم؟
اگه ا/ت رو از دست نمیدادم الان تغییر نمیکردم
اگه ا/ت الان اینجا بود اوضاع فرق می کرد؟
همه ی اینا بخاطر من اتفاق افتاد من اونو از خودم روندم من خودم باعث شدم که اون ازم دوری کنه من باعث شدم ازم متنفر شه
تو این حین که فکر میکردم خط سرنوشت تو دستامه انتخاب مرگ و زندگیم به دستای خودمه دیگه فرصت انتخاب وجود نداشت
چون قبل از اینا مرگ و زندگیم به کامیون باری بستگی داره که باهاش تو یه مسیر برخورد میکنم
ایکاش اون لحظه رو با ا/ت تقسیم می کردم
اگه بدون گرفتن انتقام بمیرم یعنی مرگم هیچ ارزشی نداره حتی برای خلاصیله خودم
از زبان نویسنده
آخرین کلماتی که جونگ کوک قبل از برخورد با کامیون باری که در مسیر مخالفش قرار داشت به زبون آورد
این بود که نمیتونه بدون گرفتن انتقام از این دنیا دست برداره یا آرامش و راحتی رو برای تهیونگ مهیا کنه
جونگ کوک این کارو باید خیلی وقت پیش تموم میکرد
حالا که فهمیده کی عشقشو ازش گرفته راحت تر میتونه به خواب بره خوابی که خودشم میدونه دیگه نمی تونه هرگز ازش بیدارشه (کیا یاد مالیفیسنت افتادن؟)
حداقل دیگه شبا نیازی به بیخوابی و دیدن کابوس های زجرآور نداره
حالا دیگه میتونه کنار عشقش زندگی کنه چیزی که مدت ها پیش می خواست بهش برسه
حالا دیگه مرگ و زندگیش دست جراهی بود که تو اتاق عمل برای برگردونن جونش عرق می ریخت
جونگ کوک جلوی دربازه ی برگشت به عشقشه اگه دیر برسه باید دوباره منتظر همچین لحظه ای باشه
اما اگه کار از کار بگذره دیگه امیدی به برگشت خودش به زندگی نیست
۴۱.۸k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.