ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۹۰

بازي که واردش شده بودم تازه شروع شده بود.. بچه اي که قرارش رو گذاشته بودم حالا تو وجودم نقش بسته و اروم اروم قراره رشد و نمو پیدا کنه تند دستمو به دهنم گرفتم تا صدام بیرون نره..
کوچولوي من.. نه...نه..کوچولوي جيمز ترينر.. این کوچولوي اونه..
نباید بهش دل ببندم نباید. اما
داغون بلند شدم و دستي به صورتم کشیدم و ابي به
صورتم زدم نمیدونستم چطور باید به جیمین بگم.. اصلا
توان گفتنش رو تو خودم حس نمیکردم مثل این بود که مجوز رفتن خودم رو رو کنم.. لرزون اومدم بیرون و بي بي چك رو انداختم تو کمدم و
سع كردم عادی باشم تا بوی نیره ه رفته تو اتاقش
د دستمو به دستمرد ب صدام بیرون کوچولوي من..
نه...نه..کوچولوي جیمین ترينر.. این کوچولوي اونه..
نباید بهش دل ببندم ..نباید اما داغون بلند شدم و دستی به صورتم کشیدم و ابي به صورتم زدم نمیدونستم چطور باید به جیمین بگم..
اصلا.. توان گفتنش رو تو خودم حس نمیکردم..
مثل این بود که مجوز رفتن خودم رو رو کنم..
لرزون اومدم بیرون و بي بي چك رو انداختم تو کمدم و سعي کردم عادي باشم تا بويي نبره و رفتم تو اتاقش.
بیدار منتظرم بود
فعلا نه... آمادگیشو نداشتم.. اشفته خزیدم تو بغلش و خودمو گوله کردم
محکم بغلم کرد و سرمو بوسید و سرشو روي سرم نگفت.
و هيچي گذاشت احتمالا حال بد و چشماي سرخم رو دیده بود و ممنوش
بودم که هیچی نگفت... حرفاش توي بالكن هنوز تو سرم بود..
برمیگردیم به قرار قبلي..بچه،طلاق" طلاق و بعد شکست و تنهايي من.. اخ.. نفسم سنگین بود..خيلي سنگين.. خدايا كمكم كن..


سلام بچه ها ای بابا من این همه زحمت میکشم .. حمایت کنید دیگه
دیدگاه ها (۱۱)

ظهور ازدواج پارت ۴۹۱اصلا نمیتونستم بخوابم میدونم از ذوق و شو...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۳ دستش رو روی نیم رخم گذاشت ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۹اخ.. قلبم بي قرارش بود د...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۸جیمین : نمیدونم... شاید فعل...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۰ گاهي‌بدون جيمین زندگی فقط ...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۸۱ فصل ۳ )پات که زمین خورده بودي. تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط