استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۱۱۲
مینو : این دروغه این دروغه تهیونگ من حالش خوبه چی داری میگی تو
دوباره سمته تخت رفت و دست تهیونگ را گرفت و بوسی رو پیشانیه سرد تهیونگ گذاشت یعنی دیگه زندگیش تموم بود دردی که تو قلباش بود الان بود نمیدونست که چه دردیه وقتی عشق زندگی آدم به یارش خیانت کنه و بره پیشه دختره دیگی این برایه سخت نیست که ترک شده برعکس خوشحاله که پیشش خوشبخت نبود و آلان دیگه خوشبخته ولی ...
این که از دنیا بره برایش مثل اتمام زندگی اش هست...
مینو : تهیونگ پاشو با هم برم خونه خودمون خونه ما اتاق ما الان سرده چون ما نیستیم خونه خیلی خالیه ما میخواستم بچه دار بشیم ترو خدا ترکم نکن
پرستار مینو را کمی هول داد و پارچه سفید رو صورت تهیونگ کشوند
مینو رو زمین نشست و با گریه و دادی که میزد خودشم هم دیونه میشد موهای خودش را در دست هایش کشید تا حدی که حس کنه موهای سرش کنده بشه پرستار برانکارد را سمته در برد ولی مینو باز هم بلند شد و پارچه سفید رو از صورت تهیونگ کشوند و دست اش را گرفت
مینو : ترو خدا نبرینش من نمیتونم .. بدونه اون زنده بمونم ... خواهش میکنم .. ما قراره بچه دار بشیم چجوری تنها بزرگش کنم بدون تهیونگ بدونه پدرش چی بهش بگم
پرستار دست های مینو را گرفت برانکارد را بردن سمته سرد خانه
مینو : نبرینش اونجا سردشه اون از سرما بدش میاد ... ترو خدا دیگه تنهام دیگه هیچ کسی رو ندارم خواهش میکنم نبرینش
رو زمین سرد تک و تنها نشست بدونه تهیونگ مینو هیچی نبود اون دیگه بی کس مانده بود چطور .. چطور به بچش میگفت که بخاطر مادرش پدرش مرده......
یهویی از خواب پرید و درو ورشرا نگاه کردیونهی را دید که رو مبل خواب بود زود از تخت پایین شد و سمته در میرفت دستگیره در را کشید پایین و سمته اتاق تهیونگ میرفت درست مثلخواب اش بود یون وو از کافه بیرون رفت و مینو را دید و زود سمت اش رفت
دست مینو را گرفت
مینو : ولم کن ولم کننننننن
با داد گفت و یون وو دست راست مینو را گرفت
یون وو : گوش بده دیونه احمق
مینو با چشم های اشکی به یون وو نگاه کرد
یون وو : آروم بگیر احمق ! تهیونگ حالش خوبه ظهر بهوش اومد وقتی خواب بودی
مینو خنده ای کرد
مینو: بهوش اومد
یون وو : آره بریم پیشش
دست مینو را گرفت و سمت اتاق تهیونگ رفتن
در بسته بود و جلو در ایستاد یون وو دررا باز کرد و وارد اتاق شد ولی مینو ایستاده بود با خودش خدا خدا میکرد خواب نباشه صدا بم تهیونگ به گوشش خورد و خیلی اروم وارد اتاق شد ....
@Yoniin953
پارت ۱۱۲
مینو : این دروغه این دروغه تهیونگ من حالش خوبه چی داری میگی تو
دوباره سمته تخت رفت و دست تهیونگ را گرفت و بوسی رو پیشانیه سرد تهیونگ گذاشت یعنی دیگه زندگیش تموم بود دردی که تو قلباش بود الان بود نمیدونست که چه دردیه وقتی عشق زندگی آدم به یارش خیانت کنه و بره پیشه دختره دیگی این برایه سخت نیست که ترک شده برعکس خوشحاله که پیشش خوشبخت نبود و آلان دیگه خوشبخته ولی ...
این که از دنیا بره برایش مثل اتمام زندگی اش هست...
مینو : تهیونگ پاشو با هم برم خونه خودمون خونه ما اتاق ما الان سرده چون ما نیستیم خونه خیلی خالیه ما میخواستم بچه دار بشیم ترو خدا ترکم نکن
پرستار مینو را کمی هول داد و پارچه سفید رو صورت تهیونگ کشوند
مینو رو زمین نشست و با گریه و دادی که میزد خودشم هم دیونه میشد موهای خودش را در دست هایش کشید تا حدی که حس کنه موهای سرش کنده بشه پرستار برانکارد را سمته در برد ولی مینو باز هم بلند شد و پارچه سفید رو از صورت تهیونگ کشوند و دست اش را گرفت
مینو : ترو خدا نبرینش من نمیتونم .. بدونه اون زنده بمونم ... خواهش میکنم .. ما قراره بچه دار بشیم چجوری تنها بزرگش کنم بدون تهیونگ بدونه پدرش چی بهش بگم
پرستار دست های مینو را گرفت برانکارد را بردن سمته سرد خانه
مینو : نبرینش اونجا سردشه اون از سرما بدش میاد ... ترو خدا دیگه تنهام دیگه هیچ کسی رو ندارم خواهش میکنم نبرینش
رو زمین سرد تک و تنها نشست بدونه تهیونگ مینو هیچی نبود اون دیگه بی کس مانده بود چطور .. چطور به بچش میگفت که بخاطر مادرش پدرش مرده......
یهویی از خواب پرید و درو ورشرا نگاه کردیونهی را دید که رو مبل خواب بود زود از تخت پایین شد و سمته در میرفت دستگیره در را کشید پایین و سمته اتاق تهیونگ میرفت درست مثلخواب اش بود یون وو از کافه بیرون رفت و مینو را دید و زود سمت اش رفت
دست مینو را گرفت
مینو : ولم کن ولم کننننننن
با داد گفت و یون وو دست راست مینو را گرفت
یون وو : گوش بده دیونه احمق
مینو با چشم های اشکی به یون وو نگاه کرد
یون وو : آروم بگیر احمق ! تهیونگ حالش خوبه ظهر بهوش اومد وقتی خواب بودی
مینو خنده ای کرد
مینو: بهوش اومد
یون وو : آره بریم پیشش
دست مینو را گرفت و سمت اتاق تهیونگ رفتن
در بسته بود و جلو در ایستاد یون وو دررا باز کرد و وارد اتاق شد ولی مینو ایستاده بود با خودش خدا خدا میکرد خواب نباشه صدا بم تهیونگ به گوشش خورد و خیلی اروم وارد اتاق شد ....
@Yoniin953
- ۱۴.۳k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط