استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۱۱۰
تموم شدن زندگی " آخرین نفس های " تنهایی " جدایی " این ها وقتی به وجود می آيد که نیمه گمشده اش از پیش اش بره یعنی داستان شاگرد و استاد اینجوری تموم میشه کسی چه میدونه ..... ؟
تهیونگ با بدن خ*ونی رو زمین اوفتاد ..
مینو با عجله سمته تهیونگ رفت و رو زمین نشست سر تهیونگ رو پاهایش گذاشت و با اشک های که میریخت گفت
مینو : تهیونگ ... خوب میشی ..
تهیونگ دست خ*ونی اش رو گونه مینو گذاشت و صورت مینو خ*ونی شد با صدا لرزوند گفت
تهیونگ : خا ..... نم کوچولوم.. گری...گریه نکن
مینو : آمبولانس خبر کنید ... تهیونگ چشمات رو باز نگهدار
تهیونگ : مینو ... اسم .... بچه ما رو اگه پسر .. بود مین هو بزار ولی اگع دختر... بود ته یون بزار
مینو: نه .. نه .. چشمات رو باز کن تهیونگ
تهیونگ چشم هایش را بست و مینو گریه هایش زیادتر شد ... با داد و گریه گفت
مینو : ترو ..خدا تنها..م نزار خواهش ... میکنم
》》》》》》》》》》》》》》
جلو در اورژانس همه ایستاده بودن و منتظر بودن مینو با قدم هایش سالون رو طی میکرد
خانم لی : دخترم بیا بشین تو ح*امله ای
مینو : نمیخواد من خوبم
نزدیک های ۴ شب بود که همه منتظر بودن ولی هیچ خبری نبود ..
یون وو سمته خواهرش رفت
یون وو : پیشی کوچولو بیا کمی بشین
مینو با داد گفت
مینو : احححححح ولم کنننن دست از سرم بردار نمیخواهم بشی....
آخر حرفاش بغض تو گلو اش به راهی شدن و شروع به گریه کردن کرد یون وو زود خواهرش را در آغوش اش گرفت
یون وو : هوییی گریه نکن تهیونگ خوب میشه
سمته صندلی ها رفت و مینو را نشوند رو صندلی خودش هم کنار اش نشست
یون وو : خواهر جون نگران چیزی نباش ...
مینو : خیلی .. خیلی میترسم چیزیش بشه
صدا باز شدن در اورژانس به گوش آن ها خورد و همه گی بلند شد سمته دکتر رفت
مینو : حال، همسرم چطوره
دکتر : نمیتونم بگم که حالش خوبه عمل با موفقیت انجام شد ولی خطر برطرف نشده تو اتاق مراقبت های ویژه بردیمش بلا به دور
مینو : باید بریم
زود سمته آسانسور رفت ....
》》》》》》》》》》》》
@Yonjin953
پارت ۱۱۰
تموم شدن زندگی " آخرین نفس های " تنهایی " جدایی " این ها وقتی به وجود می آيد که نیمه گمشده اش از پیش اش بره یعنی داستان شاگرد و استاد اینجوری تموم میشه کسی چه میدونه ..... ؟
تهیونگ با بدن خ*ونی رو زمین اوفتاد ..
مینو با عجله سمته تهیونگ رفت و رو زمین نشست سر تهیونگ رو پاهایش گذاشت و با اشک های که میریخت گفت
مینو : تهیونگ ... خوب میشی ..
تهیونگ دست خ*ونی اش رو گونه مینو گذاشت و صورت مینو خ*ونی شد با صدا لرزوند گفت
تهیونگ : خا ..... نم کوچولوم.. گری...گریه نکن
مینو : آمبولانس خبر کنید ... تهیونگ چشمات رو باز نگهدار
تهیونگ : مینو ... اسم .... بچه ما رو اگه پسر .. بود مین هو بزار ولی اگع دختر... بود ته یون بزار
مینو: نه .. نه .. چشمات رو باز کن تهیونگ
تهیونگ چشم هایش را بست و مینو گریه هایش زیادتر شد ... با داد و گریه گفت
مینو : ترو ..خدا تنها..م نزار خواهش ... میکنم
》》》》》》》》》》》》》》
جلو در اورژانس همه ایستاده بودن و منتظر بودن مینو با قدم هایش سالون رو طی میکرد
خانم لی : دخترم بیا بشین تو ح*امله ای
مینو : نمیخواد من خوبم
نزدیک های ۴ شب بود که همه منتظر بودن ولی هیچ خبری نبود ..
یون وو سمته خواهرش رفت
یون وو : پیشی کوچولو بیا کمی بشین
مینو با داد گفت
مینو : احححححح ولم کنننن دست از سرم بردار نمیخواهم بشی....
آخر حرفاش بغض تو گلو اش به راهی شدن و شروع به گریه کردن کرد یون وو زود خواهرش را در آغوش اش گرفت
یون وو : هوییی گریه نکن تهیونگ خوب میشه
سمته صندلی ها رفت و مینو را نشوند رو صندلی خودش هم کنار اش نشست
یون وو : خواهر جون نگران چیزی نباش ...
مینو : خیلی .. خیلی میترسم چیزیش بشه
صدا باز شدن در اورژانس به گوش آن ها خورد و همه گی بلند شد سمته دکتر رفت
مینو : حال، همسرم چطوره
دکتر : نمیتونم بگم که حالش خوبه عمل با موفقیت انجام شد ولی خطر برطرف نشده تو اتاق مراقبت های ویژه بردیمش بلا به دور
مینو : باید بریم
زود سمته آسانسور رفت ....
》》》》》》》》》》》》
@Yonjin953
- ۱۳.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط