استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۱۱۳
مینو با قدم های آروم سمته تهیونگ رفت و دست های تهیونگ را گرفت
مینو : این خواب نیست تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ : نه خانم کوچولوم حالم خوبه
مینو رو تخت درست روبه رو تهیونگ نشست و با دست های کوچیک اش صورت تهیونگ را قاب گرفت
مینو : پیشمی درسته ؟
تهیونگ : ببخشید که خانم کوچولوم رو ترسوندم
مینو پلک هایش رو هم گذاشت وبا خیس شدن چشم هایش فهمید که گریه میکنه تهیونگ مینو را در آغوش اش گرفت و اون موهای نرم و آرمش بخش رو بو کرد و ب*وسی رو پیشانی اش گذاشت ...
تهیونگ : من میخواهم " با تو باشم "و با تو بمونم " درست مثل ستاره های که با روشنی میدرخشن "
تو یه بار دیگه میدرخشی " درست همین جدا" به قدری هنوزم " هرجایی که بری همراهت میام "
تو برایه همیشه درون من زندگی خواهی کرد " نفسعميقی، با من میکشی " فقد همشرو بگیر من بدونه " عشق "تو هیچی نیستم
قول میدم هیچ وقت بیخیال " عشقت " نشم، قلبم بخاطر تو میتپه
میدونی مینو این آهنگی برات خوندم رو خیلی دوست دارم
وقتی به چهره مینو نگاه کرد غرق در خواب بود،،،،،،،
یون وو : کاش بریم اتاق دیگی
تهیونگ : بزار همین جا بمونه
تهیان : حداقل رو کاناپه بخوابه
یون وو : درسته
یون وو مینو را براید استایل بغل گرفت و رو مبل آروم گذاشت اش پتو را کشید روش ....
حدوده نیم ساعتی گذشت که مینو بیدار شد و سرشرا بلند شد
تهیونگ را دید که مشغول خوردن غذا بود
تهیونگ نگاه اش را به مینو دوخت و با همان خنده زیبا اش گفت
تهیونگ: بیدار شدی خانم کوچولوم
مینو از رو مبل بلند شد و سمته تهیونگ رفت جلو اش نشست
بدونه هیچ حرفی قاشق رو از دست تهیونگ گرفت و کمی از سوپ را برداشت و سمته دهانه تهیونگ گرفت و تهیونگ کمی از سوپ را خورد
همه سوپ را به تهیونگ داد تقریبا آخر سوپ شده بود
تهیونگ : هی.. بسه دیگه مینو
مینو: زود باش بخور دیگه
تهیونگ : ای بابا مینو دیگه دلم نمیخواد
مینو : ای بابا زود باش دیگه تهیونگ بخور برات مفیده
تهیونگ : فقد همین یه قاشق
مینو : باشه
سوپ تو قاشق را خورد لیوان آبی نوشید مینو سینی را گذاشت کنار روبه تهیونگ کرد
تهیونگ : بچه هالش خوبه
مینو : آره
تهیونگ دست راست مینو را گرفت و بوسی رو پشت دست اش گذاشت
تهیونگ : خیلی ترسیدی
مینو : خیلی فکردم دیگه از دست .. دادمت
بغضی تو گلو اش بود ... و اشک هایش جاری شدن
مینو : میترسم . خیلی میترسم
تهیونگ : دیگه نترس من پیشتم جایی هم نمیرم
( دو سال بعد )
@Yonjin952
پارت ۱۱۳
مینو با قدم های آروم سمته تهیونگ رفت و دست های تهیونگ را گرفت
مینو : این خواب نیست تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ : نه خانم کوچولوم حالم خوبه
مینو رو تخت درست روبه رو تهیونگ نشست و با دست های کوچیک اش صورت تهیونگ را قاب گرفت
مینو : پیشمی درسته ؟
تهیونگ : ببخشید که خانم کوچولوم رو ترسوندم
مینو پلک هایش رو هم گذاشت وبا خیس شدن چشم هایش فهمید که گریه میکنه تهیونگ مینو را در آغوش اش گرفت و اون موهای نرم و آرمش بخش رو بو کرد و ب*وسی رو پیشانی اش گذاشت ...
تهیونگ : من میخواهم " با تو باشم "و با تو بمونم " درست مثل ستاره های که با روشنی میدرخشن "
تو یه بار دیگه میدرخشی " درست همین جدا" به قدری هنوزم " هرجایی که بری همراهت میام "
تو برایه همیشه درون من زندگی خواهی کرد " نفسعميقی، با من میکشی " فقد همشرو بگیر من بدونه " عشق "تو هیچی نیستم
قول میدم هیچ وقت بیخیال " عشقت " نشم، قلبم بخاطر تو میتپه
میدونی مینو این آهنگی برات خوندم رو خیلی دوست دارم
وقتی به چهره مینو نگاه کرد غرق در خواب بود،،،،،،،
یون وو : کاش بریم اتاق دیگی
تهیونگ : بزار همین جا بمونه
تهیان : حداقل رو کاناپه بخوابه
یون وو : درسته
یون وو مینو را براید استایل بغل گرفت و رو مبل آروم گذاشت اش پتو را کشید روش ....
حدوده نیم ساعتی گذشت که مینو بیدار شد و سرشرا بلند شد
تهیونگ را دید که مشغول خوردن غذا بود
تهیونگ نگاه اش را به مینو دوخت و با همان خنده زیبا اش گفت
تهیونگ: بیدار شدی خانم کوچولوم
مینو از رو مبل بلند شد و سمته تهیونگ رفت جلو اش نشست
بدونه هیچ حرفی قاشق رو از دست تهیونگ گرفت و کمی از سوپ را برداشت و سمته دهانه تهیونگ گرفت و تهیونگ کمی از سوپ را خورد
همه سوپ را به تهیونگ داد تقریبا آخر سوپ شده بود
تهیونگ : هی.. بسه دیگه مینو
مینو: زود باش بخور دیگه
تهیونگ : ای بابا مینو دیگه دلم نمیخواد
مینو : ای بابا زود باش دیگه تهیونگ بخور برات مفیده
تهیونگ : فقد همین یه قاشق
مینو : باشه
سوپ تو قاشق را خورد لیوان آبی نوشید مینو سینی را گذاشت کنار روبه تهیونگ کرد
تهیونگ : بچه هالش خوبه
مینو : آره
تهیونگ دست راست مینو را گرفت و بوسی رو پشت دست اش گذاشت
تهیونگ : خیلی ترسیدی
مینو : خیلی فکردم دیگه از دست .. دادمت
بغضی تو گلو اش بود ... و اشک هایش جاری شدن
مینو : میترسم . خیلی میترسم
تهیونگ : دیگه نترس من پیشتم جایی هم نمیرم
( دو سال بعد )
@Yonjin952
- ۱۳.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط