part 53
part 53
ات
هیچی نمی گفتم فقط سکوت کرده بودم و اشکام می ریختن
یونا: ات بیا بریم
جه چانگ: تو حرف نزن
یونا: به تو چه
جیمین: بیا بریم ات
ات: م ...م ..من.. من میخوام پیشه جونکوک بمونم( با گریه )
جونکوک: دیدی که چی گفت
جیمین: ات این راه برگشت نداره
ات: میدونم منم تصمیمم رو گرفتم از اینجا برو داداش
جیمین: باشه الان که خواستیه خودته پس من مانع نمیشم
از عمارت رفتم بیرون یونا هم دنبالم اومد خواستم سوار ماشین بشم که مینسو اومد پیشم
مینسو: جیمین تو نگران نباش من هواسم به ات هست (با عشوه )
جیمین: بهت اعتماد ندارم
مینسو: کاری میکنم که اعتماد کنی
جیمین: هر کاری از دستت بر میاد بکن
سوار ماشین شدم و حرکت کردم
ات: داداش( با گریه )
جونکوک
وقتی به ات نگاهی انداختم که داشت گریه میکرد طاقت نیاوردم و بغلش کردم
ات: ول ولم کن (با گریه )
جونکوک
دستمو گذاشتم رویه سرش و موهاشو نوازش میکردم و می گفتم
آروم باش خوشگله من
هرچی جونکوک رو هول میدادم اما اون ولم نمیکرد پس دیگه دست از هول دادنش برداشتم و سرمو گذاشتم رویه سینش و از تحه دل گریه میکردم
یکم گذشت از بغل جونکوک اومدم بیرون
جونکوک
با دستام صورتشو قاب کردم به اون چشمای عسلی قشنگش خیره شدم و گفتم
خوشگلم دیگه گریه نمیکنی فهمیدی
ات
سرمو به نشون باشه تکون دادم
جونکوک: من میرم شرکت توهم برو اتاق و استراحت کن
ات: باشه
جونکوک
رویه پیشونیش بوسیدمش و رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته شرکت
ات
جونکوک رفت منم داشتم میرفتم اتاقم اما مینسو جلوم رو گرفت
مینسو: بخاطر تو آرامش مون بهم ریخت
ات: مینسو برو کنار میخوام برم اتاقم
مینسو: این کارت بی جواب نمی مونه فهمیدی
ات: گفتم برو کنار (با داد )
مینسو: اگه نرم کنار میخوای چیکار کنی
ات: خیلی پرو هستی (با داد)
مینسو رو هول دادم و رفتم تویه اتاق درو قفل کردم و نشستم رویه زمین و به در تیکه دادم گریم گرفت آخه چرا حتا با کسی که عاشقشم ازدواج کردم بازم خوشبخت نیستم
جونکوک
رسیدم شرکت اما جلسه رو از دست دادم خیلی عصبانی بودم دلم می خواست برم اون پارک جیمینو بکشم
جه چانگ: باشه آروم باش
جونکوک: چطور میتونم آروم باشم
(با عصبانیت )
جه چانگ: حالا که جلسه رو از دست دادیم چه میشه کرد
جونکوک: خیلی عصبانی هستم
جه چانگ: راستی نتونسیتم پسر جئون سانگچو رو پیدا کنیم
جونکوک: هرجور که شده باید پیداش کنی
جه چانگ: باشه بازم دنبالش می گردیم اما تو میخوای چیکار اونو
جونکوک: مطمئنم بخاطر اینکه پدرشو کشتیم انتقام میگیره شاید آسیبی به ات بزنه پس باید پیداش کنیم
شرط ها .......
عضویت 5 تا
ادامه دارد^^^^^
ات
هیچی نمی گفتم فقط سکوت کرده بودم و اشکام می ریختن
یونا: ات بیا بریم
جه چانگ: تو حرف نزن
یونا: به تو چه
جیمین: بیا بریم ات
ات: م ...م ..من.. من میخوام پیشه جونکوک بمونم( با گریه )
جونکوک: دیدی که چی گفت
جیمین: ات این راه برگشت نداره
ات: میدونم منم تصمیمم رو گرفتم از اینجا برو داداش
جیمین: باشه الان که خواستیه خودته پس من مانع نمیشم
از عمارت رفتم بیرون یونا هم دنبالم اومد خواستم سوار ماشین بشم که مینسو اومد پیشم
مینسو: جیمین تو نگران نباش من هواسم به ات هست (با عشوه )
جیمین: بهت اعتماد ندارم
مینسو: کاری میکنم که اعتماد کنی
جیمین: هر کاری از دستت بر میاد بکن
سوار ماشین شدم و حرکت کردم
ات: داداش( با گریه )
جونکوک
وقتی به ات نگاهی انداختم که داشت گریه میکرد طاقت نیاوردم و بغلش کردم
ات: ول ولم کن (با گریه )
جونکوک
دستمو گذاشتم رویه سرش و موهاشو نوازش میکردم و می گفتم
آروم باش خوشگله من
هرچی جونکوک رو هول میدادم اما اون ولم نمیکرد پس دیگه دست از هول دادنش برداشتم و سرمو گذاشتم رویه سینش و از تحه دل گریه میکردم
یکم گذشت از بغل جونکوک اومدم بیرون
جونکوک
با دستام صورتشو قاب کردم به اون چشمای عسلی قشنگش خیره شدم و گفتم
خوشگلم دیگه گریه نمیکنی فهمیدی
ات
سرمو به نشون باشه تکون دادم
جونکوک: من میرم شرکت توهم برو اتاق و استراحت کن
ات: باشه
جونکوک
رویه پیشونیش بوسیدمش و رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته شرکت
ات
جونکوک رفت منم داشتم میرفتم اتاقم اما مینسو جلوم رو گرفت
مینسو: بخاطر تو آرامش مون بهم ریخت
ات: مینسو برو کنار میخوام برم اتاقم
مینسو: این کارت بی جواب نمی مونه فهمیدی
ات: گفتم برو کنار (با داد )
مینسو: اگه نرم کنار میخوای چیکار کنی
ات: خیلی پرو هستی (با داد)
مینسو رو هول دادم و رفتم تویه اتاق درو قفل کردم و نشستم رویه زمین و به در تیکه دادم گریم گرفت آخه چرا حتا با کسی که عاشقشم ازدواج کردم بازم خوشبخت نیستم
جونکوک
رسیدم شرکت اما جلسه رو از دست دادم خیلی عصبانی بودم دلم می خواست برم اون پارک جیمینو بکشم
جه چانگ: باشه آروم باش
جونکوک: چطور میتونم آروم باشم
(با عصبانیت )
جه چانگ: حالا که جلسه رو از دست دادیم چه میشه کرد
جونکوک: خیلی عصبانی هستم
جه چانگ: راستی نتونسیتم پسر جئون سانگچو رو پیدا کنیم
جونکوک: هرجور که شده باید پیداش کنی
جه چانگ: باشه بازم دنبالش می گردیم اما تو میخوای چیکار اونو
جونکوک: مطمئنم بخاطر اینکه پدرشو کشتیم انتقام میگیره شاید آسیبی به ات بزنه پس باید پیداش کنیم
شرط ها .......
عضویت 5 تا
ادامه دارد^^^^^
۴.۹k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.