Part36
#Part36
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ سلام دایی، سام رو اوردم!
نگاهی به قیافه ی مغرور مرد ویلچر نشین انداختم، مردی خیلی خیلی با جذبه ولی خشک و یخ!
نگاهی بی تفاوت و بی حس، انگار تمام احساسات این مرد رو کشته بودند
با سر بهم سلام داد که متقابلاً با سر بهش جواب دادم
صدای با صلابتش رو شنیدم
_ پارمیس زیادی لفت داد، زودتر از اینا منتظرت بودم
پارمیس با شرمندگی سرش رو انداخت پایین که از پشت سرم دستی رو شونم گذاشت و صدای خیلی آشنایی رو بغل گوشم شنیدم
_ آره لفتش داد ولی مثل اینکه خوب شغل معلمیش رو به جا آورده که سام از اون قیافه ی بیبی فیس بودن در اومده و پخته تر شده!
شاید انتظار هرکسی رو داشتم به غیر از شخصی که صداش رو شنیده بود
برگشتم سمتش و با تعجب نگاش کردم
بیشتر از ٦ماه بود که ندیده باشمش با دیدن نگاه متعجبم لبخندی زد
_ چیه انگار مردم و زنده شدم خودم خبر ندارم
+ تو اینجا چیکار میکنی؟
لبخندی زد و به مرد ویلچر نشین اشاره کرد
_ امیر خان دایی من و پارمیسه
+ یعنی کار تو بوده که منو بکشونید اینجا؟
چشماش رو چرخوند و مثل وقتهایی که با آرش بحسش میشد چپ چپ نگاهش میکرد به منم چپ چپ نگاه کرد
_ تو کارت درست بوده تقصیر من نیست! تو فقط در حد یه پیشنهاد بودی از طرف من، کارت درست بود و انتخاب شدی
+از کجا فهمیدی من تو این کارم؟
_ به نظرت حرفی پیش آرش میزدی به گوش من نمیرسید؟ همون روز اولی که به ارش گفتی پیش من گفت تو تفننی کار هک انجام میدی ولی بعدش که اسم تورو اوردم پیش بقیه و تحت نظرت گرفتند دیدیم یه چیزی فراتر از تفننه
+ یاسمن نباید این کار رو میکردی؟
_ میدونم به پول نیاز داری پس بهتره باهامون همکاری کنی، سام ما کار بدی قرار نیست انجام بدیم به حرفمون گوش کن و رو پیشنهادمون فکر کن پشیمون نمیشی!
صدای امیر خان رو شنیدم
_ یاسمن اگه توضیحاتت تموم شده سام رو راهنمایی کن داخل تا یاسر هم بیاد و بحث رو شروع کنیم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ سلام دایی، سام رو اوردم!
نگاهی به قیافه ی مغرور مرد ویلچر نشین انداختم، مردی خیلی خیلی با جذبه ولی خشک و یخ!
نگاهی بی تفاوت و بی حس، انگار تمام احساسات این مرد رو کشته بودند
با سر بهم سلام داد که متقابلاً با سر بهش جواب دادم
صدای با صلابتش رو شنیدم
_ پارمیس زیادی لفت داد، زودتر از اینا منتظرت بودم
پارمیس با شرمندگی سرش رو انداخت پایین که از پشت سرم دستی رو شونم گذاشت و صدای خیلی آشنایی رو بغل گوشم شنیدم
_ آره لفتش داد ولی مثل اینکه خوب شغل معلمیش رو به جا آورده که سام از اون قیافه ی بیبی فیس بودن در اومده و پخته تر شده!
شاید انتظار هرکسی رو داشتم به غیر از شخصی که صداش رو شنیده بود
برگشتم سمتش و با تعجب نگاش کردم
بیشتر از ٦ماه بود که ندیده باشمش با دیدن نگاه متعجبم لبخندی زد
_ چیه انگار مردم و زنده شدم خودم خبر ندارم
+ تو اینجا چیکار میکنی؟
لبخندی زد و به مرد ویلچر نشین اشاره کرد
_ امیر خان دایی من و پارمیسه
+ یعنی کار تو بوده که منو بکشونید اینجا؟
چشماش رو چرخوند و مثل وقتهایی که با آرش بحسش میشد چپ چپ نگاهش میکرد به منم چپ چپ نگاه کرد
_ تو کارت درست بوده تقصیر من نیست! تو فقط در حد یه پیشنهاد بودی از طرف من، کارت درست بود و انتخاب شدی
+از کجا فهمیدی من تو این کارم؟
_ به نظرت حرفی پیش آرش میزدی به گوش من نمیرسید؟ همون روز اولی که به ارش گفتی پیش من گفت تو تفننی کار هک انجام میدی ولی بعدش که اسم تورو اوردم پیش بقیه و تحت نظرت گرفتند دیدیم یه چیزی فراتر از تفننه
+ یاسمن نباید این کار رو میکردی؟
_ میدونم به پول نیاز داری پس بهتره باهامون همکاری کنی، سام ما کار بدی قرار نیست انجام بدیم به حرفمون گوش کن و رو پیشنهادمون فکر کن پشیمون نمیشی!
صدای امیر خان رو شنیدم
_ یاسمن اگه توضیحاتت تموم شده سام رو راهنمایی کن داخل تا یاسر هم بیاد و بحث رو شروع کنیم
۲.۹k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.